خداوندا !
مگر نهاينکه من نيز چون تو تنهايم
پس مرا درياب
و به سوي خويش بازگردان ،
دستان مهربانت را بگشا
که سخت نيازمند آرامش آغوشت هستم ...
خداوندا
اگر روزي بشر گردي
ز حال ما خبر گردي
پشيمان مي شوي از قصه خلقت
از اين بودن از اين بدعت
نمي داني که انسان بودن و ماندن در اين دنيا
چه دشوار است
چه زجري مي کشد آنکس که انسان است
و از احساس سرشار است
خدايابگذار هرکجا تنفراست بذرعشق بکارمهرکجا آزادگي هست ببخشايموهر کجا غم هست شادي نثار کنمالهي توفيقم ده که بيش ازطلب همدلي همدلي کنمبيش از آنکه دوستم بدارند دوست بدارمزيرا در عطا کردن است که ستوده مي شويمو در بخشيدن است که بخشيده مي شويم