****************************************************************
وقتي چترت خداست، بگذار سرنوشت هرچه ميخواهد ببارد، لحظه هايت آرام!
خدايا مرا ببخش
اگر صدايت نمي زنم ، فراموشت نکرده ام
اگر چيزي از تو نمي خواهم ، همه چيز را از تو گرفته ام
اگر طنابم را گسسته ام ، پوسيده بود ، محکم ترش را مي خواهم
اگر آتش عشقت را با اشک هايم بيرون مي رانم ، دارم شعله ور مي شوم
اگر خودپرستم ، در وجودم تو را يافته ام
اگر به دنيا دل بسته ام ، در شوره زارش رد تو را مي جويم
اگر در عشقت کفر مي گويم ، قلبم گنجايش اين همه رحمت را ندارد
اگر چشمانم را بسته ام ، مي خواهم امشب خواب تو را ببينم... !
مرا ببخش...
وقتي موسي اومد مناجات کرد گفت بارون نمياد ندا رسيد موسي يه نفر بين شما خيلي سياه و آلوده است بگو پاشه بره من رحمتم و نازل کنم... موسي اومد گفت خداي من ميگه به خاطر يه نفر رحمت من نازل نمي شه، پاشه بره... تا اين حرف و گفت گنه کاره سرش و آورد پايين، دلش لرزيد، گفت خدا... يه عمر آبرو داري کردي حالا مي خواي من و رسوا کني؟! گفت خدايا همين يه دفعه ارو هم آبرو داري کن! تا اين حرف و زد بارون شروع کرد به باريدن... مردم تعجب کردن! گفتن موسي کسي بلند نشد بره! ندا رسيد موسي ما با بنده امون آشتي کرديم! يه لحظه! سوال کرد موسي: خدايا ميشه به من بگي اين بنده کي بود؟! ندا رسيد موسي وقتي گنه کار بود آبروش و نبردم، حالا که با ما رفيق شده آبروش و ببرم؟!
خدايا
پس تو اينقدر مهربوني که با يه لحظه پشيموني يه بنده گنه کارت باهاش رفيق ميشي! من الان پشيمون از همه گذشته ام...!
