آرام از کنارت مي گذرد ، بي صدا ... بدون جلب توجه . . .
سياهي ، رنگ اوست و بو نداشتن ويژگي او . صورتش نميبيني ، اما در مقابل اويي .
اوست که با سکوت ، با تو حرف ميزند و به تو مي آموزد ..... اگر اهلش باشي .
در اوج کرامت هست و تنديس متانت . . .
نزديک ، اما دور از دسترس ... بي عشوه ولي دلربا ... اوست معلم وقار در قله ي بي نيازي . . .
هر خار و خسي عاشقش نمي شود و زيباييش را هر دلي لمس نميکند ...
او پيش از انتخاب شدن انتخاب ميکند و پيش از معشوق شدن عاشق ميشود ...
با زيرکي گوي عقل را از کنار ديو هوس مي ربايد ....
او همان دختر عفيف و در پس پرده ي حجاب است ...
آري او دختري است شبيه به خدا . . .
دختري
که در پس پرده ي حجاب مخفي ميشود شايد در زمين گمنام باشد، اما مطمئنم در
آسمان مشهور است . . . در يک کلام ، او در زمين گمنام است و در آسمان
مشهور.