من اينجا بس دلم تنگ است
و هر سازي که مي بينم بد آهنگ است
بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بي برگشت بگذاريم
ببينيم آسمان هر کجا آيا همين رنگ است؟
مهدي اخوان ثالث
عاشقي دردسري بود نميدانستيمحاصلش خون جگري بود نميدانستيم پرگرفتيم ولي باز به دام افتاديمشرط ، بي بال و پري بود نميدانستيم
آسمان از تو خبر داشت ولي ما از توسهممان بي خبري بود نميدانستيم آب و جاروي در خانه ما شاهد بوداز تو بر ما گذري بود نميدانستيم اينهمه چشم به راهي نگرانم كردهعاشقي دردسري بود نميدانستيم
اللهم الجل في فرج مولانا