عاشقي دردسري بود نميدانستيمحاصلش خون جگري بود نميدانستيم پرگرفتيم ولي باز به دام افتاديمشرط ، بي بال و پري بود نميدانستيم
آسمان از تو خبر داشت ولي ما از توسهممان بي خبري بود نميدانستيم آب و جاروي در خانه ما شاهد بوداز تو بر ما گذري بود نميدانستيم اينهمه چشم به راهي نگرانم كردهعاشقي دردسري بود نميدانستيم
اللهم الجل في فرج مولانا