• وبلاگ : جوانه هاي اميد
  • يادداشت : هفته دفاع مقدس
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بي نام و نشان 

    http://shogheeparvaz.parsiblog.com/photoalbum/orooj/chfiyevasib.jpg

    توي گردان شايعه شده بود که نماز نمي‌خونه. مرتضي رو کرد به من و گفت: «پسره انگار نه انگار که خدايي هست، پيغمبري هست، قيامتي، نماز نمي‌خونه...» باور نکردم و گفتم: «تهمت نزن مرتضي. از کجا معلوم که نمي‌خونه، شايد شما نديديش. شايدم پنهوني مي‌خونه که ريا نشه.»
    اصغر انگار که مطلبي به ذهنش رسيده باشه و بخواد براي غلبه بر من ازش استفاده کنه، گفت: «آخه نماز واجب که ريا نداره. پس اگه اين‌طور باشه، حاج‌ آقا سماوات هم بايد يواشکي نماز بخونه. آره؟» مش صفر يه نگاه سنگين به اصغر و مرتضي کرد و گفت: «روايت هست که اگه حتي سه شبانه روز با يکي بودي و وقت نماز به اندازه دور زدن يه نخل ازش دور شدي، نبايد بهش تهمت تارک‌الصلاة بودن را بزني. گناه تهمت، سنگين‌تر از بار تمامي کوه...»..............