وبلاگ :
جوانه هاي اميد
يادداشت :
خاطرات اردو جهادي5- قسمت دوم
نظرات :
0
خصوصي ،
1
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
93-7-4
ياد عقربي افتادم که چند روز قبل دعاي توسل توحياط خوابگاه توسط خانمها به ديار باقي پيوست
يه عقرب زرد وايستاده بود دم در خوابگاه نه راه پس داشتم نه راه پيش هرطوري بود يکي از دوستامو کاشتم توحياط که نکنه بچه هاي ديگه اي که مي يان رو نيش بزنه وخودم بدو رفتم توخوابگاه ويکي از مسولين رو صدا کردم بياد حياط
بعد کلي مشورت به اين نتيجه رسيديم که نکشيمش فقط بندازيمش يکم دورتر!!! يکي رفت بدو طي آورد وبا يه حرکت قهرمانانه بجاي هول دادن عقرب به يه سمت ديگه عقرب بيچاره له شد
و اين بود نتيجه کلي مشورت
تازه بعد له شدن روش کلي پايکوبي ام کرديم که نکنه يه وقت زنده شه
واقعا که جهاد چه دل وجراتي به ادم ميده!
موفق باشيد