سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
جوانه های امید
اینجا قرار گاه است... قرارگاه فرهنگ و اندیشه قرارگاه رشد و پویایی قرارگاه افسران جنگ نرم قرارگاه بصیرت و بیداری...

شبی غریب که از هر گوشه اش دلی می زد و آسمان چه نجیبانه اشک می ریخت.فضای سرخ شلمچه پر از کبوتر بود.مست یادگاران سرخ قدیمی شدم ، نخل های سربریده را دیدن و گمنامی تمام عاشقان را چشیدن ، سخت است . در کنار خلوت خود خمیده ام بر خاکستر خاطرات جنوب که از یاد رفته است.
آن شبی که زیر قطره های باران از شیشه دل جاده های زخمی طلائیه را نظاره گر بودم به یاد تو افتادم ، به یاد مردی که از گردباد خاکستر و خون و از افراز آسمان ها خواهد آمد تا جهان را توجیه کند و خدا را معنا کند.
شلمچه ، ای عزیزدلم بگو ! بگو آیا هنوز هم راه شهادت باز است ، آیا هنوز هم می شود در نیمه شب ، پنهان با ملائک رفت و آمد کرد ؟ کاش برگردند بچه های خاکی پوش . بچه های چزابه ، بچه های بی ریای هور ، بچه های خط شیر ، بچه های انتهای جاده ایثار ؛ عقلمان کاش طوفانی بگیرد.اینها برگردند.غروب دوکوهه هم دلمان را ربود و خاک معطر فکه عقلمان را. رفتیم و مجنون شدیم آواره خاکریزهای طلائیه. سرگشته نخل های بی سر فتح المبین وحیرت زده سیرت حاج همت و سید مرتضی آوینی الان برگشتیم اما کوله های دلبستگی مان میان سیم خاردارهای هویزه جا گذاشتیم ...
حال که برگشتیم سکوت هم صحبتمان شده ، خاک همدم نگاهمان ، اشک محرم رازهایمان ، انتظار مرحم زخم هایمان ، دیوانگی گناهمان ، عاشقی جرممان و بی دلی پناهمان و این شد سرآغاز داستان تنهایی مان . والان در غروب سرخ غم انگیز جمعه ، از باری تعالی خواستاریم تا طوفانی بیاورد و مرا پیش آنها ببرد.




موضوع مطلب :


سه شنبه 91 فروردین 22 :: 2:31 عصر ::  نویسنده : محسن

درباره وبلاگ

کارشناس اتاق عمل دانشگاه علوم پزشکی زنجان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 48
کل بازدیدها: 384963