سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
جوانه های امید
اینجا قرار گاه است... قرارگاه فرهنگ و اندیشه قرارگاه رشد و پویایی قرارگاه افسران جنگ نرم قرارگاه بصیرت و بیداری...

روایت شیعه شدن یکی از بزرگان وهابی (کلیک کنید)




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 آبان 23 :: 8:39 عصر ::  نویسنده : محسن

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

 

 

از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست

مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین

 

 

می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم

بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین

 

 

پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست

اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین

 

 

بسکه محمل ها رود منزل به منزل با شتاب

کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین

 

 

رخت و تاراج حرم چون گل به تاراجش برند

تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین

 

 

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب                             

                                                                  ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین



ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 آبان 23 :: 12:16 صبح ::  نویسنده : محسن

یا ثارالله
چه شبی است امشب!
دلهره اهل خیام
نگاه مایوسانه زینب سلام الله علیها بر برادر
علی اصغر آرمیده در آغوش رباب
ابا عبد الله علیه السلام و کندن خارهای مغیلان
بانوان معجر بر سر
تشنگی و تاریکی شب
صدای زمزمه مناجات با خدا
صدای قدمهای عباس در اطراف خیام
امشب است ان شب که فردا شور محشر می شود
مکن از صبح طلوع




موضوع مطلب :


چهارشنبه 92 آبان 22 :: 11:57 عصر ::  نویسنده : محسن

زهیر در شمار بزرگ ترین اصحاب عاشوراست.اهل کوفه بود و در آغاز ، سر همراهی با حسین (ع) را نداشت در منزل زَرود ، علی رغم میل باطنی به تشویق همسرش دیلم یا دلهم بنت عمرو ، پس از آمدن پیک امام به خیمه اش و دعوت برای همراهی با حسین (ع) به محضر امام رسید و در انقلابی شگرف و شگفت به امام پیوست و در مدتی کوتاه تا مقام فرماندهی جناح راست سپاه امام حسین (ع) پیش رفت.

آنچه را که می توان آموخت : باید از همسر با وفای زهیر خیر خواهی نسبت به همسر را آموخت. با دوستان و یاران هم بایداین گونه بود کسی که دیگری را به خیری یاری می رساند به حتم در عمل نیک او شریک خواهد بود و اگر به کار بد و زشت او را تحریک کند قطعا در گناه آن فرد سهیم خواهد بود.


زهیر هنگام پیوستن به امام خطاب به همراهانش گفت : هر که دوستدار شهادت است همراه من بیاید و گرنه برود ، این آخرین دیدار من با شماست. به همسرش گفت تو آزادی. از قرائن پیداست که همسرش با او همسفر شده است یا با فاصله ای اندک از رزمگاه بوده است. زیرا در گزارش شهادت زهیر نوشته اند که پس از شهادت وی، همسر او دهلم به غلامش گفت : این کفن را بگیر و ببر و مولایت را دفن کن. غلام می رود اما با دیدن بدن امام ، کفن را بر او می پوشاند و باز می گردد. دلهم وی را می ستاید و آفرین می گوید و کفنی دیگر برای همسرش تدارک می بیند.

در روز عاشورا این یار پاک باز به نصیحت سپاه عمر سعد پرداخت ناسزایش گفتند.

دیگر بار موعظه کرد. شمر به سوی او تیر انداخت و زهیر تیر و سخنان ناروای شمر را پاسخی سزاوار داد.

و پس از نماز در نبردی دلیرانه و کشتن 120 نفر از سپاه دشمن به دست کثیربن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی به شهادت رسید.

 

پس از شهادت زهیر ، امام در کنار تن خونینش گفت : "لا یَبعدَنّکَ اللهُ یا زُهیر، و لَعَنَ اللهُ قاتلیکَ، لعنَ الّذینَ مُسِخوا قِردةً و خَنازیرَ " (خداوند تو را از رحمت خود دور نسازد، خداوند کشندگان تو را لعنت کند،(چون بنی اسرائیل) که به شکل بوزینه‎گان و خوکان درآمدند. )

درسی که می توان آموخت : ما انسان ها باید دلیریت و شجاعت و جوان مردی و دفاع از حق و حقیقت را از زهیر بیاموزیم که این گونه به یاران امام حسین (ع) پیوست و جان خود را در راه دفاع از حق فدا کرد باید بیاموزیم که  همواره باید از حق دفاع کنیم و نگذاریم دشمنانمان بر ما چیره شوند.




موضوع مطلب :


چهارشنبه 92 آبان 22 :: 10:53 عصر ::  نویسنده : محسن

شهید «علیرضا کریمی» متولد 22 شهریور سال 1345 مقارن با ایام ماه مبارک رمضان در محله سیرجان اصفهان است؛ او در خردسالی دچار بیماری شد و پزشکان معتقد بودند که زیاد زنده نمی‌ماند، به طوری که در 4 سالگی کبد وی از بین رفت و دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود.

پدرش، علیرضا را نذر آقا ابوالفضل(ع) کرد و آن روز این کودک به طور معجزه‌آسایی شفا گرفت و حتی سال‌ها بعد قهرمان ورزش‌های رزمی شد.

با آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، علیرضا هم به میدان رزم شتافت و در عملیات «محرم» در اثر اصابت گلوله خمپاره سر و دست و پایش مجروح شد؛ بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه بازگشت و

فرمانده گردان امیرالمؤمنین(ع) به خاطر شجاعت و مدیریتی که علیرضا از خود نشان داده بود، مسئولیت دسته دوم از گروهان ابوالفضل(ع) را به او داد.












نفر وسط علیرضا کریمی

علیرضا در آخرین دیدار با خانواده‌اش به مادر می‌گوید: «ما مسافر کربلائیم، راه کربلا که باز شد برمی‌گردیم» و در پایان آخرین نامه‌ای هم که فرستاد، نوشته بود «به امید دیدار در کربلا».

علیرضا در عملیات «والفجر یک» در منطقه فکه حضور پیدا ‌کرد؛ در این عملیات هر دو پایش مورد هدف گلوله‌ بعثی‌ها قرار گرفت؛ فرمانده‌اش تلاش می‌کرد تا او را به عقب برگرداند، اما علیرضا می‌گوید: «شما فرمانده‌ای برو بچه‌ها منتظرت هستند».

علیرضا در حالی که روی زمین افتاده و به سختی می‌خواست خودش را به سمت تپه‌ها بکشاند، ناگهان یکی از تانک‌های بعث به سرعت به سمت وی رفته و از روی پاهایش رد می‌شود، علیرضایی که فقط 16 سال داشت...



گردان حضرت اباالفضل(ع)

برادر شهید، از روزی می‌گوید که عاشق حضرت ابوالفضل(ع) برمی‌گردد: آمدم خانه، مادرم هیجان زده بود، با رنگ پریده گفت: «علیرضا برگشته! پسر من بعد 16 سال برگشته» کمی مادر را نگاه کردم و گفتم: «آخه مادر چرا نمی‌خواهی قبول کنی، پسرت شهید شده، جنازه‌اش هم توی فکه مانده».

مادر گفت: «به خدا چند دقیقه پیش آمد، دست من را بوسید و گفت: خسته‌ام، بعد رفت توی اتاق و خوابید».

ظهر همان روز اخبار اعلام کرد: فردا بعد نماز جمعه 3 هزار شهید در تهران تشییع خواهند شد، خبر بعدی این بود که اولین کاروان زائران ایرانی امروز به طور رسمی وارد کربلا شد!


کباره رنگم پرید، حالا علت حضور علیرضا و صحبت‌های مادر را فهمیده بودم، علی گفته بود: «من برمی‌گردم اما زمانی که راه کربلا باز شود!» حالا هم راه کربلا به طور رسمی باز شده.

با بنیاد شهید تماس گرفتیم، کاملاً صحیح بود، «علیرضا کریمی» اعزامی از اصفهان یکی از شهدا بود، چند روزی تا محرم باقی مانده بود، ما هم صبر کردیم تا پیکر علیرضا بیاید بعد مراسم بگیریم اما خبری نشد!

به سپاه و بنیاد شهید و....مراجعه کردم، گفتند: شاید تشابه اسمی بوده، خلاصه هر کسی چیزی گفت و ما هم نا امید شدیم؛ اما چند روز بعد پیکر علیرضا بازگشت! این مسئله عادی نبود، پیکر علیرضا درست شب تاسوعا به اصفهان آمد، شب ابوالفضل العباس(ع)، همان شب او را به مسجد آوردند.

این عاشق آقا ابوالفضل(ع) در شب تاسوعا تشییع شد، صبح روز بعد هم با مراسم با شکوهی پیکر او را به خاک سپردیم.



آخرین دست نوشته علیرضا


یکی از بچه‌های تفحص آمده بود خانه ما و می‌گفت: «این شهید به خواب علیرضا غلامی مسئول گروه ما آمده  و گفته بود: وقت آن رسیده که من برگردم!» بعد هم محل حضور خودش را گفته بود!

علیرضا تاکنون مشکل سفر کربلای بسیاری را حل کرده! اصلاً به همه من و شما در آنجا وعده کرده! در پایان آخرین نامه‌اش خطاب به همه ما نوشته بود: «به امید دیدار در کربلا، برادر شما علیرضا کریمی».





موضوع مطلب :


چهارشنبه 92 آبان 22 :: 9:42 عصر ::  نویسنده : محسن

سلام  دوستان عزیز

تئاتر دشت خون اجرا شد و با استقبال باشکوهی روبرو شد.کار قشنگی بود.

در آخر هم دکتر سروری رئیس دانشگاه علوم پزشکی زنجان برای تقدیر یک سفر مشهد به اعضای این تئاتر اهدا کردند.

گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما




موضوع مطلب :


یکشنبه 92 آبان 19 :: 12:52 صبح ::  نویسنده : محسن

سلام دوستان عزیز

توفیق الهی شامل حالمون شد و امام حسین(ع) نظری فرمودند تا بتونیم نقشی در تئاتر دشت خون داشته باشیم.

این تئاتر که به صورت نماهنگ برگزار میشه بیانگر وقایع روز عاشوراست و  شنبه 18/8/92در سالن روزبه دانشگاه علوم پزشکی زنجان و روز دوشنبه در سالن الغدیر دانشگاه زنجان اجرا میشه.

بچه های زنجان این کار قشنگ رو که دوسال پیاپی اجرا شده از دست ندید.منتظرتون هستیم.

 

 

AWT IMAGE

 

 

AWT IMAGE




موضوع مطلب :


چهارشنبه 92 آبان 15 :: 1:7 صبح ::  نویسنده : محسن
1   2   3   >   
درباره وبلاگ

کارشناس اتاق عمل دانشگاه علوم پزشکی زنجان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 38
بازدید دیروز: 17
کل بازدیدها: 390431