جوانه های امید
اینجا قرار گاه است...
قرارگاه فرهنگ و اندیشه
قرارگاه رشد و پویایی
قرارگاه افسران جنگ نرم
قرارگاه بصیرت و بیداری...
خیلی اشکش را نگه می داشت توی چشمش. همسرش فقط یکبار گریه اش را دید، وقتی امام رحلت کرد. دوستش می گفت: « ما که توی نماز قنوت میگیریم از خدا می خواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما اعطا کند و یا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد. اما صیاد تو قنوتش هیچ چیزی برای خودش نمی خواست. بارها می شنیدم که می گفت (اللهم احفظ قاعدنا الخامنه ای) بلند هم می گفت از ته دل...»
حرف ولی امرم را نمی توانم به تاخیر بیندازم!
موضوع مطلب : آیا من و شما سبکی برای زندگی خود داریم؟ آری؟ چه سبکی؟ کدام مسیر؟این راه به کدام هدف می رسد؟ فانی است یا جاودانی؟ نه؟چرا؟ هدف نداریم!!! چون هدف نداریم و هدف را نمیشناسیم سبک زندگی نداریم. بیایید این کار رو بکنیم: هدف خودمون رو از زندگی مشخص کنیم که به کجا میخواهیم برسیم. هدف رو چطور مشخص کنیم؟ از قرآن قرآن می فرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ. (مائده/35) به سوی پروردگارتان باز گردید و در برابر او تسلیم شوید. اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطامًا وَ فِی اْلآخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ(حدید20) بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمّل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو می برد، سپس خشک می شود؛ به گونه ای که آن را زرد رنگ می بینی؛ سپس تبدیل به کاه می شود و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی؛ و (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست. وَأَنِیبُوا إِلَی رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ. (زمر/54) ای کسانی که ایمان آوردهاید! تقوای الهی پیشه نموده و در پی وسیله تقرب به او باشید.
پس هدف نهایی از زندگی چیست؟ تقرب به درگاه خدای متعال هدف رو که مشخص کردیم،حالا به راه دستیابی به هدف فکر کنیم و ببینیم کدوم راه بهتر و مطمئن تره. به نظرتون از کی بپرسیم که چطور باید از این راه بریم؟ چه کسانی از این راه رفتن و به هدف رسیدن؟ بهترین الگو و راهنمای این مسیر چه کسی هست؟ باید راهنمایی انتخاب کنیم که خوشبختی و سعادت ما رو بخواد و با قلبی شاد و دلی آرام و مطمئن با تکیه به دستورات این راهنمای راه بلد به راحتی به هدفمون از زندگی برسیم... حالا به نظرتون این راهنما رو از کجا پیدا کنیم؟ از کی کمک بگیریم؟ قرآن این راهنما رو برای ما معرفی کرده و ایشون رو تصدیق کرده. این راهنما کسی نیست جز وجود مقدس و نازنین حضرت محمد مصطفی(ص) پیامبر عشق و رحمت،پیامبر صلح و آرامش.
قرآن کریم در سوره مبارکه أحزاب آیه 21 می فرماید:
مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد میکنند. اگر «یرجوا اللّه و الیوم الأخر» هستیم، اسوه، پیغمبر است. نه اینکه ما مثل او عمل کنیم - که محال است - راه او را باید ادامه دهیم.
موضوع مطلب : سیره ی پیغمبر یعنی سبک پیغمبر، متدی که پیغمبر در عمل و در روش برای مقاصد خودش به کار می برد.
اکثریت قریب به اتفاق مردم سبک ندارند. اگر به ما بگویند سبکت را [در رفتار] بگو، سیره ی خودت را بیان کن، روشت را بیان کن، تو در حل مشکلات زندگی [چه روشی داری؟ پاسخی نداریم ] . هر کسی برای خودش در زندگی هدف دارد، هدفش هرچه می خواهد باشد؛ یکی هدفش عالی است، یکی هدفش پست است، یکی هدفش خداست، یکی هدفش دنیاست. بالأخره انسانها هدف دارند. بعضی افراد برای هدف خودشان اصلاً سبک ندارند، روش انتخاب نکرده اند، روش سرشان نمی شود. ولی قلیلی از مردم هستند که در راهی که می روند سبک و روش دارند. قلیلی از مردم این جورند والاّ اکثریت مردم دون منطق اند، دون سبک اند، دون روش اند، به اصطلاح هرج و مرج بر اعمالشان حکمفرماست و هَمَجٌ رَعاع هستند. منبع: سیری در سیره نبوی شهید مطهری موضوع مطلب : به گزارش پروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، شهریور ماه سال گذشته با «سعیدرضا عاملی» معاون برنامهریزی و فناوری اطلاعات دانشگاه تهران، مؤسس مؤسسه مطالعات اسلامی لندن و نیز مؤسسه حقوق بشر اسلامی در لندن گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه گزیده این گفتوگو میخوانیم: * پانزده سال داشتم که به آمریکا رفتم و برایم سخت بود. یادم میآید زمانی که از ایران خارج میشدم مادرم در فرودگاه خانوادهای را پیدا کرد و از آنها خواست که مواظب من باشند و در واقع کمککار من باشند. سوار هواپیما شدیم و آن دوران در هواپیماهای ایرانی هم متأسفانه مشروبات الکلی سرو میکردند و من اولین بار بود که در زندگیام چنین صحنهای میدیدم و برایم بسیار نگرانکننده و تأسف بار بود و نوعی احساس ترس و تنهایی داشتم. خدا را شکر مجموعه خویشان و خانواده ما مذهبی بودند و هستند و اساساً فرد یا افراد اینچنینی در مجموع خویشاوندان و دوستان ما نبود. *پس از آن که وارد فرودگاه نیویورک شدیم و من به پرواز بعدیام نرسیدم، بلد هم که نبودم فکر میکردم الان در نیویورک گم میشوم آن زمان بسیار نگران نمازم بودم و دنبال جایی میگشتم که بروم و نماز بخوانم در فرودگاه به یک همسفر ایرانی گفتم که برویم یک جا نماز بخوانیم ایشان گفت دیگر آمدهایم آمریکا، اینجا دیگر کسی نماز نمیخواند! من بسیار از این حرف ناراحت شدم و یادم میآید که یک شش ماهی به Adult school رفتم جایی که مدرسه بزرگسالان بود تا آنجا زبان انگلیسی یاد بگیرم، آن دوران هم که پیش از انقلاب اسلامی ایران بود و تمام گروههای سیاسی هم آنجا فعال بودند از جمله مارکسیستها، خلاصه فضای خاصی بود. *یک روز یکی از همین مارکسیستها به قول خودش خواست مرا approach کند تا جذب مارکسیسم شوم، بنابراین نزد من آمد و بدون هیچ مقدمهای گفت «خدا وجود ندارد»، از باب تظاهر نمیگویم اما تا چند دقیقه بدنم از ترس میلرزید! *مرحوم آقا شیخ علی پناه اشتهاردی استاد فقه بنده بودند و تعریف میکردند که امام خمینی(ره) برای خدا قدم بر میداشت و به دنبال شهرت و قدرت نبود، عبایشان را بر سرشان میکشیدند و به فیضیه میآمدند و اسفار درس میدادند تنها بیست یا سی شاگرد هم داشتند، آن دوره کسی باور نمیکرد که یک روز ایشان رهبر جهان اسلام شود، ایشان انگیزههای قوی داشتند. *سال 64 معمم شدم. خدمت حضرت آیتالله بهجت بودیم و از محضر معنوی ایشان بهرهمند میشدیم و ایشان به طلبههای جوان محبت خاص داشتند، خطبه عقد ما را ایشان خواندند. ما هم جوان و جسور بودیم اصلاً نمیدانستیم که ایشان چه شخصیتی هستند ولی میدانستیم ایشان خیلی اهل تکلف و توجه به سلسله مراتب و تشریفات معمول نیستند. ایشان خیلی به طلبههای جوان احترام میگذاشتند و از یک روحیه متواضعی برخوردار بودند. منزل ایشان برای تلمذ زیاد میرفتم. *با مشورت همسرم از آیتالله بهجت تقاضا کردم که خطبه عقد ما را بخوانند و همانطور که عرض کردم ایشان از یک سادگی خاصی برخوردار بودند و به راحتی قبول کردند. آنروز اقوام ما از کرج و اصفهان جمع شدند و با یک جمع 20 تا 30 نفر خدمت ایشان رسیدم و آنقدر از عرف معمول غافل بودیم که حتی شیرینی برای آن مجلس تهیه نکرده بودیم ولی خود ایشان تدارک دیده بودند. شاید لطف خاص ایشان به سادات هم در این مهم دخالت داشت. هم بنده و هم همسرم از سادات هستیم و این امر احتمالا مزید بر علت شد. آیتالله بهجت -رحمة الله علیه- هم خطبه عقد با مهر سنگین را نمیخواندند. *واقعیت این است که لباس روحانیت، لباس مقدسی است و در عین حال سختیهای خاص خود را دارد، احترام و در عین حال مسخره شدن دارد. گاهی گوشه خیابان ایستادهایم و چند جوان یک متلکی به ما میاندازند و یا با نگاههای خود از حضور ما در کنفرانس تخصصی متعجب میشوند، البته من هیچوقت به دل نمیگیرم و میگویم این هیجان جوانی است. *یادم میآید عاشورایی که به پیروزی انقلاب انجامید در سکرمنتو یک مراسمی به عنوان ایام محرم داشتیم و مشغول پذیرایی مردم بودیم. روز بعد از آن هم در لسآنجلس تظاهرات علیه شاه بود و باید شرکت میکردیم از سکرمنتو تا لسآنجلس هفت تا ده ساعت راه بود، که من رانندگی کردم و بسیار خسته شدم، طول صبح را هم راهپیمائی کردیم و وقتی دوباره خواستیم به سکرمنتو برگردیم دیگر توان حرکت نداشتم و خستگی آن روز در عین حال برایمان خیلی شیرین و خوشایند بود. یکی از دوستان اصفهانیام با لهجه شیرین اصفهانی به من گفت دیگه خجالت بکش بیا این سمت من رانندگی کنم. * بعد از عملیات والفجر مقدماتی با دوستان چند ماهی در منطقه آوزین، زیر چاقلهوند بودیم. من بیسیم چی بودم در تپه اوزین زیر چاقالهبند. سال 60 رمزهای بیسیمها هم همه مال ارتش بود و اسمها گلی و لیلی و ... استفاده میشد. بنابراین پیج که میکردیم باید این اسامی را میگفتیم یک همکار شوخی داشتیم -که اتفاقاً شهید هم شد- عادت داشت این الفاظ را با «جون» صدا کند، میگفت گلی جون، لیلی جون و تکرار میکرد. یک باری مرخصی رفته بود پشت جبهه و برگشت ما از او پرسیدیم خوش گذشت، گفت خیلی خوب بود فقط یک کتکی از پدرم خوردم؟ ما تعجب کردیم او گفت شب خواب بودم در خواب هم همین الفاظ یعنی گلی جون و لیلی جون را تکرار کرده بودم، پدرش صدایش کرده بود و به ایشان گفته بود که شما جبهه بودهای یا پیش لیلی جون؟! و خلاصه یک پس گردنی هم به او زده بود. * یک دوره هم میگفتند که آیتالله بهجت با انقلاب اسلامی رابطه خوبی ندارد و این حدس و گمان را بر اساس بعضی از اطرافیان مطرح میکردند. ما هم این امر برایمان سؤال شده بود که نظرشان را درباره انقلاب بپرسیم. بنابراین با یک جمع پنج ـ شش نفره به منزلشان رفتیم، ایشان هم با روی گشاده پذیرایمان شدند. دوستان طلبه جمع ما، همه میترسیدند که طرح سؤال کنند و این مسئولیت سنگین را بر عهده من گذاشتند. ابهت ایشان واقعاً انسان را میگرفت. در کش و قوس طرح سؤال بودم که ایشان بدون اینکه سؤال ما را بشنوند، شروع به پاسخ دادن سؤال طرح نشده کردند. با این مقدمه که آنچه به شما میرسد از صافی عقل مرور دهید و با عقل به شنیدهها بنگرید. در این فضا ایشان راجع به خرد و عقل صحبت کردند، ما هم پاسخمان را از خلال فرمایشات ایشان گرفتیم. در واقع جمعبندی ما این بود که کسی که به اسلام و جامعیت اسلام معتقد باشد و اهل خرد و اندیشه باشد طبیعتاً انقلاب اسلامی را باور دارد و آنرا تنها نمیگذارد.
منبع: فارس موضوع مطلب : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: ما أهل بیت پیامبر، وسیله ارتباط خداوند با خلق او هستیم، ما برگزیدگان پاک و مقدّس پروردگار مى باشیم، ما حجّت و راهنما خواهیم بود; و ما وارثان پیامبران الهى هستیم. عبد اللّه بن مسعود گوید: روزی بر فاطمه زهراء - علیها السلام - وارد شدم و عرضه داشتم: همسرت کجا است؟ فرمود: همراه جبرائیل به آسمان عروج نموده است، گفتم: برای چه موضوعی؟! فرمود: بین عدّه ای از ملائکه الهی مشاجره ای شده است; و تقاضا کرده اند یک نفر از آدم ها بین ایشان حکم و قضاوت نماید; و خداوند به ملائکه وحی فرستاد: خودتان یک نفر را انتخاب نمائید; و آن ها هم حضرت علی بن ابی طالب - علیه السلام - را برگزیدند.
حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در تعریف امام علی - علیه السلام - فرمود: او پیشوائی الهی و ربّانی است، تجسّم نور و روشنائی است، مرکز توجّه تمامی موجودات و عارفان است، فرزندی پاک از خانواده پاکان می باشد، گوینده ای حقّ گو و هدایتگر است، او مرکز و محور امامت و رهبریّت است.
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله علیها - فرمود: حضرت محمّد (صلی الله علیه وآله) و علی - علیه السلام -، والِدَین این امّت هستند، چنانچه از آن دو پیروی کنند آن ها را از انحرافات دنیوی و عذاب همیشگی آخرت نجات می دهند; و از نعمت های متنوّع و وافر بهشتی بهره مندشان می سازند. حضرت فاطمه زهرا - سلام الله علیها - فرمود: هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و برکات خود را برای او تقدیر می نماید. حضرت فاطمه زهرا - سلام الله علیها - فرمود: همانا حقیقت و واقعیّت تمام سعادت ها و رستگاری ها در دوستی علی - علیه السلام - در زمان حیات و پس از رحلتش خواهدبود. حضرت فاطمه زهرا - سلام الله علیها - فرمود: خداوندا، به حقّ اولیاء و مقرّبانی که آن ها را برگزیده ای، و به گریه فرزندانم پس از مرگ و جدائی من با ایشان، از تو می خواهم گناه خطاکاران شیعیان و پیروان ما را ببخشی.
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله علیها - فرمود: شیعیان و پیروان ما، و همچنین دوستداران اولیاء ما و آنان که دشمن دشمنان ما باشند، نیز آن هائی که با قلب و زبان تسلیم ما هستند بهترین افراد بهشتیان خواهند بود.
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله علیها - حضرت به عمر بن خطّاب فرمود: سوگند به خداوند، اگر نمی ترسیدم که عذاب الهی بر بی گناهی، نازل گردد; متوجّه می شدی که خدا را قسم می دادم و نفرین می کردم. و می دیدی چگونه دعایم سریع مستجاب می گردید.
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله علیها - پس از ماجرای هجوم به خانه حضرت، خطاب به ابوبکر کرد و فرمود: به خدا سوگند، دیگر با تو سخن نخواهم گفت، سوگند به خدا، در هر نمازی تو را نفرین خواهم کرد.
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله علیها - خطاب به مهاجرین و انصار کرد و فرمود: از من دور شوید و مرا به حال خود رها کنید، با آن همه بی تفاوتی و سهل انگاری هایتان، عذری برای شما باقی نمانده است. آیا پدرم در روز غدیر خم برای کسی جای عذری باقی گذاشت؟ موضوع مطلب : یه زمانی دشمن به ما حمله کرده بود، توی همه چیز تحریم بودیم حتی سیم خاردار، توان دفاعی کشور خیلی پائین بود و دشمن همینجوری داشت شهر های ایران رو زیر پای خودش له می کرد. اقتصاد کشور در بحرانشدیدی قرار داشت و از طرفی انقلاب تازه جون گرفته بود و هنوز فرهنگ درست و حسابی تو کشور جاری نشده بود. اینجا بود که مردم با عزم ملی اومدن تو صحنه. یه عده رفتن سمت جبهه و شروع به جهاد کردند. یه عده پشت خطشروع به جهاد فرهنگی کردند. یه عده دیگه مأمور جمع آوری کمک های مردمی به جبهه شدند. در این زماناقتصاد و فرهنگ با عزم ملی شکل گرفت. ولی برای مقابله با دشمن و عبور از مناطق و یا احداث سنگر ها و همچنین فکر خلاق برای طراحی نقشه عملیات نیاز به ایمان و فداکاری و فکر و اندیشه و ایثار و از خود گذشتگی و تلاش بود. برای همین مدیریت جهادی شکل گرفت. افراد نخبه بدون پارتی و توجه به حزب و گروه ها و بازی های سیاسیانتخاب شدند و راه ها و سنگر ها و سد ها و پل ها رو با کمترین بودجه و با بهره برداری از ابزارهای موجود محیط اطرافشون احداث کردند.
عده ای دیگه با روحیه جهادی بدون توجه به مادیات و تحرکات جناحی و حزبی نقشه های حمله و دفاع از مناطق حساس رو طرح ریزی کردند. و عده ای دیگه با از خود گذشتگی و جهاد در راه خدا سینه سپر کردند و رفتند و جلوی دشمن ایستادن. توی اون بحران اقتصادی، فوج فوج کالا و هدایای مردمی که ناشی از عزم ملی بود بخاطر جهاد فرهنگیدرست راهی جبهه ها شد و با مدیریت جهادی کشور عزیزمون توانست بر چندین کشور که در این جنگ تحمیلیشرکت کرده بودند به لطف خدا پیروز بشه. حالا هم همون دوران تکرار شده. هم تحریم هستیم و هم اقتصاد و فرهنگ ما دچار بحران شده. مدیران ما بیشتر به فکر منافع سیاسی و حزبی و مادی خودشون هستند تا رسیدگی به مشکلات مردم و کشور. اما ازعزم ملی مردم چیزی کم نشده به شرطی که مسئولین بتوانند خوب مدیرت جهادی کنند. بنابر این برای رفع این بحران ها دوباره نیاز به اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی داریم و این است دلیل نامگذاری سال 1393 از سوی مقام معظم رهبری.
منبع:http://sayberi174.persianblog.ir موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 144
بازدید دیروز: 17
کل بازدیدها: 390537
|
||