جوانه های امید
اینجا قرار گاه است...
قرارگاه فرهنگ و اندیشه
قرارگاه رشد و پویایی
قرارگاه افسران جنگ نرم
قرارگاه بصیرت و بیداری...
پیامبر او را در بغل گرفت.
خداوند گمشده ها را می یابد.وقتی گم شدیدی بایستید تا طعمه گرگ ها نشوید.چوپان خواهد آمد و شما را پیدا خواهد کرد. روزبه فهمید که نیافته است.یافته شده است! شکار نکرده است.شکار شده است...
روزبه نخستین دیدارش را با رسول به یاد آورد که چگونه نتوانسته بود به عربی سخن بگوید و از شادی و شعف ابتدا به پارسی چیزهایی گفته بود و لحظه ای دور شده بود و پیامبر پرسیده بود چه کسی می داند که او چه گفت؟ یک یهودی از بنی قریفله که مدعی بود زبان پارسی می داند گفته بود: او به شما دشنام داد و رفت. و وقتی لحظه ای بعد روزبه در برابر پیامبر نشسته بود آن یهودی فکر می کرد که خشم پیامبر را نسبت به روزبه برانگیخته است ولی پیامبر با مهربانی و ملاطفت و احترام با روزبه سخن گفته بود و به روزبه خرما تعارف کرده بود و ... یهودی درمانده شده بود که چرا پیامبر بر او خشم نمی گیرد. پیامبر فرموده بود: او دشنام نداد او از حقیقت نبوت و پیامبری من پرسش کرد و ... یهودی خشمگینانه گفته بود: تو که خود پارسی می دانی چرا از من می خواهی تا ترجمه اش کنم؟ و پیامبر فرموده بود: جبرئیل سخنان او را برایم ترجمه کرد و من از جبرئیل خواستم تا به او عربی بیاموزد و از همانجا همه فهمیده بودند که موقعیت روزبه در نزد پیامبر موقعیت خاصی است...
از کتاب او سلمان شد... موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 87
بازدید دیروز: 17
کل بازدیدها: 390480
|
||