سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
جوانه های امید
اینجا قرار گاه است... قرارگاه فرهنگ و اندیشه قرارگاه رشد و پویایی قرارگاه افسران جنگ نرم قرارگاه بصیرت و بیداری...

در این سری مقالات بر آنیم تا با قبول میل به خود نمایی در خانم ها و همچنین صفت حیا ، راهکار عملی اسلام برای بهداشت روانی زنان را تبیین کنیم :

1. اختصاص غریزه تبرّج به زنان

 

یکی از ویژگی‏های مهم زنان، خصیصه تبرّج و خودنمایی است که به صورت غریزی و طبیعی در آنان وجود دارد. قرآن در دو آیه از آیات حجاب، از تبرّج و خودنمایی زنان صحبت کرده و آن را محدود به محیط خانواده کرده است. در یک جا می‏فرماید: (وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی) (احزاب: 33) ای زنان (در برابر نامحرم) ظاهر نشوید و خودنمایی نکنید؛ مانند خودنمایی دوران جاهلیت نخستین؛ در آیه دیگر می‏فرماید: (غَیْرَ مُتَبَرِجاتٍ بِزینَهٍ) (نور:60) زنان، (در برابر نامحرمان) با زینت‏هاوآرایش‏هایشان‏خودنمایی‏نکنند.

غریزه خودنمایی و تبرّج از ویژگی‏های  زنانه است و در مردان کمتر است. به همین دلیل پوشش و حجاب برای زنان واجب شده است.البته این موضوع به این مفهوم نیست که مردان هیچ محدودیتی در پوشش ندارند .

 

 

قرآن در این آیات فقط زنان را از تبرّج و خودنمایی و به نمایش گذاشتن جاذبه‏های جنسی خود در برابر نامحرم نهی کرده و از تبرّج مردان سخنی نگفته است. از ظاهر این مطلب فهمیده می‏شود که غریزه خودنمایی و تبرّج از ویژگی‏های  زنانه است و در مردان کمتر است. به همین دلیل پوشش و حجاب برای زنان واجب شده است.البته این موضوع به این مفهوم نیست که مردان هیچ محدودیتی در پوشش ندارند .

شهید مطهّری درباره آثار این غریزه و نیز اختصاص آن به زنان می‏گوید: «اما علت اینکه در اسلام دستور پوشش اختصاص به زنان یافته است، این است که میل به خودنمایی و خودآرایی مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب‏ها و دل‏ها، مرد شکار است و زن شکارچی؛ همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن، زن شکار است و مرد شکارچی. میل زن به خودآرایی از این نوع حس شکارچی‏گری او ناشی می‏شود. این زن است که به حکم طبیعت خاص خود، می‏خواهد دلبری کند و مرد را دلباخته و در دام علاقه خود اسیر کند، انحراف تبرّج و برهنگی از انحراف‏های مخصوص زنان است و دستور پوشش هم برای آنان مقرر گردیده است.»6

وجود این غریزه برای متمایل کردن مرد ـ جنس مذکر ـ به زن ـ جنس مؤنث ـ است تا بدین‏وسیله، مقدّمات ازدواج و زندگی مشترک را بین آنان فراهم کند.

درباره غریزه خودنمایی و تبرّج، غیر از منابع اسلامی، برخی از دانشمندان نیز مطالب جالبی دارند. خانم جینا لمبروزو (G,Lombroso) روان‏شناس معروف ایتالیایی، در این‏باره می‏گوید: «در زن علاقه به دلبر بودن و دل‏باختن، مورد پسند بودن و مایه خرسند شدن بسیار شدید است.»7 در جای دیگری می‏گوید: «یکی از تمایلات عمیق و آرزوهای اساسی زن آن است که در چشم دیگران اثری مطلوب بخشیده و به وسیله حسن قیافه، زیبایی اندام، موزون بودن حرکات، خوش آهنگی صدا، طرز تکلّم و بالاخره شیوه خرام خود، مطبوع طباع واقع گشته، احساسات آن‏ها را تحریک نموده و روحشان را مجذوب سازد.»8همچنین درباره تأثیر غریزه خودآرایی و تبرّج در زندگی زنان می‏گوید: «میل به جلب دیگران، بزرگ‏ترین و مهم‏ترین محرّک زندگانی زن محسوب می‏شود.»9

ویل دورانت نیز درباره آثار غریزه تبرّج زن می‏گوید: «زن میل دارد بیشتر مطلوب باشد، نه طالب، و به همین جهت، در ارج‏گذاری و تقدیر آن جاذبه‏هایی که مایه تشدید میل مرد است، استاد است.» بنابراین، اصل وجود این غریزه و اختصاص آن به زن در بین دانشمندان پذیرفته شده است.10

 

مد

2. پرورش و توجه به غریزه تبرّج در اسلام

غریزه خودنمایی و خودآرایی مانند سایر غرایز آدمی، نیازمند قانونمندی و کنترل است؛ یعنی باید از افراط و تفریط در آن پرهیز شود؛ زیرا عدم کنترل این غریزه، چه از لحاظ افراط و چه از لحاظ تفریط، برای زن زیانبخش است و سلامتی او را به خطر می‏اندازد. از این‏رو، در دین اسلام برای این غریزه حد و حدود ویژه‏ای تعیین شده است و همان‏گونه که آزادی بی‏حد و حصر آن ممنوع گردیده و برای کنترل آن حجاب واجب شده، بی‏توجهی به آن نیز مذموم شمرده شده است. به همین دلیل، در برخی روایات، آرایش کردن برای زنان یک ضرورت تلقّی شده و بی‏توجهی به آن به معنای نادیده گرفتن غریزه خودآرایی، مورد نکوهش قرار گرفته است. در اینجا به بعضی از این روایات اشاره می‏شود:

در حدیثی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در مورد ویژگی‏های بهترین زنان نقل شده است که فرمودند: «بهترین زنان شما زنی است که بسیار با محبت باشد، عفیف و پاک‏دامن باشد، نزد اقوامش عزیز و محترم باشد، با شوهرش متواضع و فروتن باشد، برای او خودآرایی و تبرّج داشته باشد و در برابر نامحرم عفیف باشد.» در این حدیث، دقیقا به همان تبرّجی که قرآن آن را برای زن در مقابل نامحرم ممنوع کرده، نسبت به شوهرش سفارش شده است.11

در روایت دیگری، امام صادق(علیه‌السلام) می‏فرماید: «برای زن سزاوار نیست که بدون زیور و آرایش باشد، حتی اگر یک گردن‏بند باشد؛ و سزاوار نیست دستش از رنگ حنا خالی باشد، اگرچه پیر باشد.»12 همچنین می‏فرماید: «لا تُصَلِّی الْمَرأَةُ عُطُلا»؛ زن بدون زیور و آرایش نماز نخواند.13 امام باقر(علیه‌السلام) نیز در روایتی می‏فرماید: «لَمْ تَزَلِ النِّساءُ یَلْبِسْنَ الْحِلْی»؛ زنان همواره از زیور استفاده کنند.14

در برخی روایات دستوراتی برای زیبا شدن زنان داده شده، است. برای مثال، امام علی(علیه‌السلام) می‏فرماید: «کاری را که بیش از حد توانایی زن است به او وامگذار؛ زیرا (اگر زنان از کارهای سخت و طاقت‏فرسا به دور باشند) برای حال آن‏ها و شادابی روحی و دوام زیبایی آن‏ها بهتر است؛ چرا که زن گل بهاری است (لطیف و حساس)، نه پهلوانی سختکوش.»15

همچنین رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) پس از اینکه به همه زنان، چه شوهردار و چه بدون شوهر، دستور می‏دهد دایم خضاب کنند (و دست و صورت خود را به حنا و رنگ‏های زیبا آرایش کنند) می‏فرماید: «اما زنان شوهردار برای شوهرانشان زینت کنند و اما زنان بدون شوهر، به این دلیل خضاب کنند که دستشان شبیه دست مردان نشود (و لطیف و زیبا بماند.)»16

همچنین در روایت دیگری آمده است: پیامبر به مردان فرمود: «ناخن‏های خود را کوتاه کنید» و به زنان فرمود: «ناخن‏ها را کوتاه نکنید؛ زیرا شما را زیباتر می‏کند.» حتی آن حضرت از بعضی زنان به خاطر اهمیت ندادن به آرایش و زیبایی، انتقاد کرده است.17

حجاب

اهمیت زینت کردن و آرایش زنان به حدی است که پوشش بعضی از لباس‏ها مثل ابریشم و طلا به علت خاصیت زیبایی‏شان به زنان اختصاص یافته است18 امام باقر(علیه‌السلام) می‏فرماید: «خداوند طلا را در دنیا زینت زن قرار داد و بر مردان حرام کرد.» 19 در برخی روایات آمده که «ائمّه اطهار(علیهم‌السلام) زنانشان را با طلا و نقره زینت می‏کردند و بر این کار اصرار داشتند.»20

از روایات دیگری که حاکی از اهمیت اسلام به آرایش و تجمّل برای زن است، حدیثی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است که حتی به زنانی که شوهران نابینا دارند دستور می‏دهد خود را با بوی خوش و حنا آرایش کنند. امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: از رسول خدا سؤال شد: زن چگونه برای شوهر نابینا آرایش کند؟ فرمود: با استعمال عطر و خضاب کردن، که نوعی بوی خوش است.21

 

از روایاتی که در این باب وجود دارند ، و تنها بعضی از آن‏ها در اینجا ذکر شدند ، می‏توان نتیجه گرفت که اگر دین اسلام از تبرّج و خودنمایی زن برای نامحرم نهی کرده، در مقابل به او دستور داده است در صورتی که در انظار نامحرم نباشد، حتما تبرّج و خودنمایی داشته باشد، به ویژه اگر در محضر شوهرش باشد. بنابراین، دین اسلام غریزه خودنمایی و تبرّج زن را نادیده نگرفته، بلکه به آن اهمیت هم داده است و تلاش کرده زنان علاوه بر دارا شدن زیبایی درونی و اخلاقی، از نظر ظاهری هم جذّاب و زیبا باشند؛ زیرا توجه به آرایش و زیبایی ظاهری نه تنها پاسخی منطقی و صحیح به اقتضای طبیعی و غریزه آنان در جلوه‏گری و جلب توجه دیگران است، بلکه سبب می‏شود زن شادتر و بانشاط تر باشد و از این طریق، شادابی و نشاط را به زندگی خانواده‏اش نیز وارد کند؛ زیرا یکی از عوامل مهم با نشاط بودن زن، داشتن ظاهری زیبا و دلپسند است که شوهرش را پی‏درپی به وجد آورد و خود نیز از این طریق به وجد آید.

کوشش زن در جذّاب بودن و آرایش کردن برای شوهر، ضمن اینکه نیاز طبیعی زن به خودنمایی و تبرّج را ارضا می‏کند، وی را از جلوه‏گری و خودنمایی برای مردان‏نامحرم نیز بی‏نیاز می‏سازد؛ زیرا او برای شوهری خودآرایی کرده است که حقیقتا به او عشق می‏ورزد و در دوستی‏اش وفادار است.

بدین‏سان، هم نیاز غریزی او به آرایش و تجمّل اشباع شده و هم از آفات‏وانحرافات رهایی یافته و آسیبی به‏سلامت‏روانی‏اووارد نشده است.

 

پی نوشت ها:

1 ـ علی‏بن حسام‏الدین المتقی، کنزالعمّال فی سنن‏الاقوال و الافعال، انتشارات مؤسسة الرساله، ج 3، ص121.

2 ـ عبدالواحد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، حدیث 1168.

3 Exhibitionism.

4 ـ یا اَیَّتها النفسُ المُطمَئِنَه اِرجَعی اِلی رَبِّکَ راضیةً مرضیةً» (فجر: 27و 28) تو ای روح آرام یافته! به سوی پروردگار بازگرد، در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است.

5 ـ یَومَ لایَنفَع مال و لابنون الاّ من اتَی اللّه بقلب سلیم (شعراء: 88و 89.

6 ـ مرتضی مطهری، نظام حقوقی زن در اسلام، تهران، صدرا، 1379، ج 19، ص436.

7 ـ جینا لمبروزو، روح زن، ترجمه پری حسام شه رئیس، تهران، دانش، 1369، ص 15.

8 ـ همان، ص 42.

9ـ همان، ص 44.

10ـ ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، تهران، انتشارات سازمان آموزش انقلاب اسلامی، 1369، ص223.

11 ـ «اَلْوَدُودُ الْعَفیفَةُ، اَلْعَزیزَةُ فی اَهْلِها، اَلذَّلیلَةُ مَعَ بَعْلِها، اَلْمُتَبَرِّجَةُ مَعَ زَوجِها، الْحِصانُ مَعَ غَیْرِهِ.»؛ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367، ج 5، ص324.

12 ـ «لایَنْبَغی لِلْمَرأةِ اَنْ تُعَطَّلَ نَفْسَها وَلو اَنْ تَعَلَّقَ فی عُنُقِها قَلادَةً، وَ لایَنْبغی لَها اَنْ تَدَعَ یَدَها مِنَ الْخِضابِ وَ لَوْ اَنْ تَمْسَحَها بِالْحَناءِ مَسْحا وَ اِنْ کانَتْ مُسِنَّةً.»؛ شیخ حرّ عاملی، پیشین، ج 4، ص 459.

13ـ همان.

14 ـ محمدبن یعقوب کلینی، پیشین، ج 6، ص475.

15 ـ «لاتُمَلَّکُ الْمَرْأَةُ مِنَ الْاَمْرِ ما یُجاوِزُ نَفْسَها، فَاِنَّ ذلِکَ اَنْعَمُ لِحالِها وَ اَرْخی لِبالِها وَ اَدْوَمُ لِجَمالِها، فَاِنَّ الْمَرْأَةَ رِیْحانَةٌ لَیْسَتْ بِقَهْرَمانَهٌ.»؛ شیخ حرّ عاملی، پیشین، ج 20، ص168.

16 ـ «اَمّا ذاتُ الْبَعْلِ فَتَزَیَّنَ لِزَوجِها وَاَمّا غَیرُ ذاتِ الْبَعْلِ فَلا یُشْبِهُ یَدَهُ یَدَ الرِّجالِ.»؛ همان، ج 2، ص97.

17 ـ قال رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله) لِلرِّجالِ: قَصُّوا اَظافیرَکُمْ، وَلِلنِّساءِ اُتْرُکْنَ فَاِنَّهُ اَزْیَنُ لَکُنَّ.»؛ محمدبن یعقوب کلینی، پیشین، ج 6، ص491.

18 ـ شیخ حرّ عاملی، پیشین، ج 4، ص380.

19 ـ «جَعَلَ اللهُ الذَّهَبَ فی الدُّنْیا زینَةَ النِّساءِ فَحرَّمَ عَلَی الرِّجالِ لُبْسَهُ.» همان، ص 414.

20 ـ محمدبن یعقوب کلینی، پیشین، ج 5، ص324.

21 ـ شیخ حرّ عاملی، پیشین، ج 20، ص167.

 

منبع : مجله ی علمی تخصصی معرفت




موضوع مطلب :


شنبه 90 بهمن 22 :: 4:26 صبح ::  نویسنده : محسن

لباس انسان پرچم کشور وجود اوست، پرچمی که او بر سر در خانه وجود خود نصب کرده و اعلام می‌کند که از کدام فرهنگ تبعیت می‌کند ... جامعه غربی با لباسی که برتن دارد با ما سخن می گوید اگر به این سخن گوش دهیم فلسفه و فرهنگ غرب را خواهیم شنید.

دوختن لباسهای تنگ برای مردم هزار سال پیش کاری چندان دشوار و پیچیده نبوده که نتوانند از عهده آن برآیند و امروزه هم دشوار نیست، علاوه براین مردم قدیم هراندازه هم که مطابق معیارهای غربی عقب مانده فرض شوند این اندازه می فهمیده اند که اگر شلوار را گشاد ندوزند و دامن پیراهن راکوتاهتر کنند صرفه جویی کرده اند و این خود به نفع آنهاست . پس نمی توان گفت این تفاوت در شکل لباس ناشی از پیشرفت و عقب ماندگی است و نمی توان گفت که شرقیان اگر می توانستند آنها هم مثل مردم امروز غرب لباس می دوخته اند .


 

باید گفت: این جهان بینی و نظام ارزشهای شرق است که اقتضای چنان لباسی را دارد و لباس امروز غرب نیز متناسب با جهان بینی و فرهنگ امروز غرب است. در تمدن غرب "زن، فقط تن" است و ارزش او به اندازه ارزش تن اوست. در چنین فرهنگی لباس وسیله ای برای پوشش تن نیست بلکه برای آرایش آن است و در چنین حال و هوایی که شخصیت زن به نمایش جسم اوست لباس او باید تنگ باشد تا با کمک آن بعضی از اندام خود را در "قالب" و بعضی دیگر را در "قاب" بگیرد.


 

آنچه مدل لباس را تعیین می کند روانشناسی جنسی است و در حقیقت مبتکران مدهای تازه همواره در کار تنظیم نسبت میان برهنگی وپوشیدگی هستند تا بتوانند حداکثر جلوه و جاذبه را در این جنس وحد کثر اشتیاق را در آن حنس دیگر ایجاد نمایند. این تنها لباس زن نیست که تابع رابطه "چشم و جسم" است که لباس مردان نیز هست.


 

محدودیتهایی که برای غریزه جنسی در اسلام معین شده برای هدایت و رساندن انسان به مقصد است. تن تنها بخشی از وجود انسان است و انسان همه تن نیست، لباس به تن نمی کند که تن را عرضه کند بلکه لباس می پوشد تا خود را بپوشاند. لباس برای او یک حریم است به منزله دیواری و دژی است که تن را از دستبرد محفوظ می دارد و کرامت او را حفظ می کند. لباس برای آن است که تحریک جنسی را کم کند نه آن که بر قدرت تحریک بیفزاید ، لباس پوست دوم انسان نیست بلکه خانه اول اوست. انسان اسلام به جای آن که تن خود را به خلق بفروشد جان خود را به خدای خویش می‌فروشد"

 

منبع :کتاب فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی دکتر حداد عادل




موضوع مطلب :


شنبه 90 بهمن 22 :: 4:12 صبح ::  نویسنده : محسن

به گزارش سرویس دفاع مقدس پایگاه 598، در اولین نگاه به میدان رزم، آنچه در ذهن تداعی می شود چیست؟ آیا جز خون و خطر؟ اما دین مبین اسلام در صدد پرورش انسان کامل و ذوابعاد است. انسانهایی در قله شجاعت، هنگام جهاد و در قله رأفت، هنگام زندگی. در این یادداشت، چند نمونه کوتاه از سرداران شهید در خصوص رفتار با همسر نقل می شود:

 

همسر سردار شهید عباس کریمی: تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند می‏شد و به قامت می‏ایستاد. یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد. ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟ خندید و گفت: «نه شما بد عادت شده‏اید؟ من همیشه جلوی تو بلند می‏شوم. امروز خسته‏ام. به زانو ایستادم». می‏دانستم اگر سالم بود بلند می‏شد و می‏ایستاد. اصرار کردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من گفت: چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمی‏توانم روی پاهایم بایستم. عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگی رفت. این اتفاق به من نشان داد که حاج عباس کریمی از بندگان خاص خداوند است.

 

همسر سردار شهید یوسف کلاهدوز: شاید علاقه‏اش را خیلی به من نمی‏گفت، ولی در عمل خیلی به من توجه می‏کرد. با همین کارهایش غصه دوری از خانواده‏ام یادم می‏رفت. حقوق که می‏گرفت، می‏آمد خانه و تمام پولش را می‏گذاشت توی کمد من. می‏گفت: «هر جور خودت دوست داری خرج کن». خرید خانه با من بود. اگر خودش پول لازم داشت می آمد و از من می گرفت. هر وقت هم که دلم برای پدر و مادرم تنگ می شد. آزاد بودم یکی دو هفته بروم اصفهان. اصلاً سخت نمی گرفت. از اصفهام هم که بر می گشتم، می دیدم زندگی خیلی مرتب و تمیز است. لباسهایش را خودش می‏شست و آشپزخانه را مرتب می‏کرد.

 

همسر شهید مرتضی آوینی: با این که تعداد مسئولیتهایی که داشت از حد تواناییهای یک آدم خارج بود، ولی در خانه طوری بود که ما کمبودی احساس نمی‏کردیم؛ با آن که من هم کار در مخابرات را آغاز کرده بودم و ایشان هم واقعاً گرفتاری کاری داشت و تربیت سه فرزندمان هم به عهده‏مان بود. وقتی من می گفتم فرصت ندارم، شما بچه را مثلاً دکتر ببر، می برد. من هیچ وقت درگیر مسائل خرید بیرون از خانه، کوپن یا صف نبودم. جالب است بدانید که اکثر مطالعاتش را در این دوران، در همین صفها انجام می داد. تمام خرید خانه به عهده خودش بود و اصلاً لب به گلایه باز نمی کرد. خلق خوشی داشت. از من خیلی خوش خلق تر بود.

 

همسر سردار شهید ولی الله چراغچی: خجالت می‏کشیدم که موقع راه رفتن پشت سرم بیاید تا کفشهایم را جفت کند. طعنه های دیگران را شنیده بودم که می گفتند: «آقا ولی الله کفشای این جوجه رو براش جفت می‏کنه». آخر، ظاهرش خیلی خشن به نظر می آمد. باورشان نمی شد. باور نمی کردند که چقدر اصرار داره به من کمک کنه.

 

همسر سردار شهید محمدرضا دستواره: وقتی به خانه می رسید، گویی جنگ را می گذاشت پشت در و می آمد تو. دیگر یک رزمنده نبود. یک همسر خوب بود برای من و یک پدر خوب برای مهدی. با هم خیلی مهربان بودیم و علاقه ای قلبی به هم داشتیم. اغلب اوقات که می رسید خانه، خسته بود و درب و داغان. چرا که مستقیم از کوران عملیات و به خاک و خون غلتیدن بهترین یاران خود باز می گشت. با این حال سعی می کرد به بهترین شکل وظیفه سرپرستی اش را نسبت به خانه صورت دهد. به محض ورود می پرسید؛ کم و کسری چی دارید؛ مریض که نیستید؛ چیزی نمی خواهید؟ بعد آستین بالا می زد و پا به پای من در آشپزخانه کار می کرد، غذا می پخت. ظرف می شست. حتی لباسهایش را نمی گذاشت من بشویم. می گفت لباسهای کثیف من خیلی سنگین است؛ تو نمی توانی چنگ بزنی. بعضی وقتها فرصت شستن نداشت. زود بر می گشت. با این حال موقع رفتن مرا مدیون می کرد که دست به لباسها نزنم. در کمترین فرصتی که به دست می آورد، ما را می برد گردش.

 

همسر سردار شهید مصطفی چمران: یک هفته بود مادرم در بیمارستان بستری بود. مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید، حتی شبها». و من هم این کار را کردم. مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم، یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و بوسید، می بوسید و همان طور با گریه از من تشکر می کرد. من گفتم: «برای چی مصطفی؟» گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید.» گفتم: از من تشکر می کنید؟ خب این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این همه کارها می‏کنید.»

 

گفت: «دستی که به مادرش خدمت می کند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.» هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم.

 

همسر سردار شهید حسن باقری: وقتی این مرد بزرگ از جبهه به خانه می آمد آن قدر کار کرده بود که شده بود یک پوست و استخوان و حتی روزها گرسنگی کشیده بود، جاده ها و بیابانها را برای شناسایی پشت سر گذاشته بود، اما در خانه اثری از این خستگی بروز نمی داد. می نشست و به من می گفت در این چند روزی که نبودم چه کار کرده ای، چه کتابی خوانده ای و همان حرفهایی که یک زن در نهایت به دنبالش هست. من واقعاً احساس خوشبختی می کردم.

 

همسر سردار شهید عباس بابایی: نمی گذاشت اخمم باقی بماند. کاری می کرد که بخندم و آن وقت همه مشکلاتم تمام می شد.

 

همسر سردار شهید علیرضا عاصمی: همیشه یک تبسم زیبا داشت. وارد خانه که می شد، قبل از حرف زدن لبخند می زد. عصبانی نمی شد. صبور بود. اعتقادش این بود که این زندگی موقت است و نباید سر مسائل کوچک خود را درگیر کنیم. گاهی وقتها از شدت خستگی خوابش نمی برد. یک روز مشغول آشپزی بدم، علی هم کنار دیوار تکیه داد و مشغول صحبت با من شد تا چند دقیقه بعد آب و غذایی برای او ببرم، نگاه کردم دیدم کنار دیوار خوابش برده. ولی با همین وضعیت خیلی از مواقع کمک کار من در منزل بود، مثلاً اجازه نمی داد که هر شب از خواب بلند شوم و به بچه برسم. می گفت: یک شب من، یک شب شما... یک شب شام آماده کرده بودم که متوجه شدیم همسایه ما شام درست نکرده ـ چون تصور می کرده که همسرشان به منزل نمی آید ـ فوراً علی غذای ما را برای آنها برد. گفتم: خودمان؟! گفت: ما نان و ماست می خوریم...

 

همسر سردار شهید اسماعیل دقایقی: فقط تا پشت در فرمانده بود. هیچ وقت نشد بخواهد به زور حرفش را به من تحمیل کند. توی همه زندگیمان فقط یک بار صدایش را سرم بلند کرد.

 

همسر سردار شهید عباس کریمی: حاج عباس وقتی از منطقه جنگی آمد، مثل همیشه سرش را پایین انداخت و گفت: «من شرمنده تو هستم. من نمی‏توانم همسر خوبی برای تو باشم.» پرسیدم: عملیات چطور بود؟ گفت: «خوب بود». گفتم: شکستش خوب بود؟! گفت: «جنگ است دیگر». با روحیه عجیب و خیلی عادی گفت: جنگ ما با همه خصوصیات و مشکلاتش در جبهه است و زندگی با همه ویژگیهایش در خانه». وقتی عباس به خانه می‏آمد، ما نمی فهمیدیم که در صحنه جنگ بوده و با شکست یا پیروزی آمده است.

 


(منبع: کتاب همسرداری سرداران شهید، مؤسسه فرهنگی و هنری قدر ولایت، تهران 1389)




موضوع مطلب :


شنبه 90 بهمن 22 :: 4:9 صبح ::  نویسنده : محسن




موضوع مطلب :


شنبه 90 بهمن 22 :: 3:10 صبح ::  نویسنده : محسن

بدون شک جامعه ای از سلامت کامل برخوردار است که خانواده به عنوان جزء کوچک آن جامعه از سلامت و استحکام کامل و کافی برخوردار باشد، از این رو، اگر خواهان سلامت و تقویت بنیان جامعه هستیم، باید همه نیروهای خود را در جهت استحکام و تقویت پیوندهای خانوادگی بسیج کنیم. در جامعه ای که برهنگی بر آن حاکم است هر زن و مردی، همواره در حال مقایسه است مقایسه ی آنچه دارد با آنچه ندارد؛ واین موضوع در خیلی موارد کانون خانواده را می سوزاند.

مرزداری لذات

یکی از مواردی که حجاب نقش بسیار سازنده ای دارد ، تاثیر مثبتی است که به حفظ بنیان خانواده می گذارد.به زن و مرد کمک می کند تا جسم و روح شان به یکدیگر متعلق باشد و از کنار هم  بودن لذت ببرند. در زیر به برخی فواید حجاب در تحکیم بنیان خانواده می پردازیم.

 

در فلسفه پوشش زن در اسلام، انحصاری بودن لذات را نیز می‌توان ذکر کرد. اسلام می‌خواهد همه گونه التذاذات جنسی، چه لمسی، چه بصری و چه سمعی، در قالب ضابطه و قانون و در انحصار خانواده باشد، تا زن و مرد با تمام وجود در کنار یکدیگر و در مسیر تشکیل خانواده و تداوم آن در حد سنگر محکم و قابل مسکن باشند تا در آن سنگر با خاطری مطمئن و آرامشی اندیشه‌پرور به سازندگی و رشد خود و نسل‌شان تا حد کمال، کوشش و اقدام نمایند .

 آرایش صحیح و دلپسند در خانواده

 اگر زن چشمه عواطف خود را در کانون خانواده بریزد، زیبایی‌ها و آرایش خود را به خانواده محدود کند و در جامعه با متانت، وقار و پوشیدگی ظاهر شود، هم خانواده خود و هم خانواده‌های دیگر گرم، محفوظ و محکم می‌مانند، ولی اگر زن در جامعه پا را از حریم عفت و حجاب بیرون بگذارد، نه تنها اولین ضربه را به زندگی خانوادگی خود وارد آورده، بلکه خانواده مردان دیگری را هم که با این خودآرایی و خودنمایی روبه رو می‌شوند، در معرض تباهی قرار می‌دهد، زیرا با مشاهده این صحنه‌ها، به تدریج موقعیت همسران آنها در نظرشان تضعیف می‌شود و از تعلق قلبی‌شان نسبت به خانواده خود کم می‌گردد (خسروی، 1370، ص 178).

براین اساس می‌توان گفت: حجاب، حصاری معنوی است که پیرامون خانواده کشیده شده و آن را از بی‌فروغی و از هم پاشیدگی محفوظ می‌دارد.

  

استحکام و ثبات خانواده

 بدون شک سعادت هر جامعه‌ای در گروی سعادت خانواده‌های آن جامعه است. خانواده، کوچک‌ترین و در عین حال، حیاتی‌ترین و ارزشمندترین هسته و عنصر اجتماع است. خانواده، کانون پرورش نسل آینده و پناهگاه روحی و عاطفی برای افراد اجتماع است. اگر خانواده‌ها برای حفظ افراد خود جاذبه کافی نداشته باشند، جامعه روبه از هم پاشیدگی می‌رود. جامعه‌ای که عنصر خانواده در آن متزلزل است، مثل ساختمانی است که از آجرهای پوک و پوسیده بنا شده است، کمترین طوفان حادثه‌ای می‌تواند ساختمان جامعه را فرو بریزد، بنابراین، برای حفظ جامعه باید در حفظ و استحکام خانواده کوشید و راز نابسامانی غرب، هم تا حد زیادی در عدم توجه به همین عنصر سازنده است. اختصاص یافتن عواطف جنسی زن و شوهر به یکدیگر در محدوده ازدواج مشروع، مهم‌ترین عامل حفظ، استحکام و ثبات خانواده است.

  

این نکته‌ که زن‌ها با حجاب خود، هم در تحکیم خانواده شخصی خود نقش دارند و هم در ثبات خانواده دیگری، امری واضح و روشن است. اما نقش حجاب در تحکیم خانواده شخصی زن، به این لحاظ است که اطمینان و اعتماد شوهر را به پاکی خود جلب می‌کند و قطعا چنین اعتماد و اطمینانی در حفظ خانواده موثر است

 

اما نقش آنها در ثبات خانواده‌های دیگر، بدین لحاظ است که هرگاه مردها از تمتعات خارج از محدوده زناشویی و خانوادگی محروم باشند، طبعا به همسران خود بیشتر توجه دارندو در نتیجه، خانواده‌ها استوارتر می‌شوند.

"البته این نکته را هم باید توجه داشته باشیم که حجاب، شرط لازم استحکام خانواده است و نه شرط کافی آن، بنابراین، آنها که می‌خواهند بنیان خانواده تزلزل نیابد، باید به شرایط دیگر نیز توجه کنند، اما در عین حال، می‌توان گفت: حجاب از موثرترین عوامل تحکیم روابط خانوادگی و بی‌حجابی از مخرب‌ترین عوامل تزلزل خانوادگی است" (سازمان تبلیغات اسلامی، 1365، ص 56- 55).

حصاری برای حفظ خانواده
سلامت نسل

خداوند حکیم، امیال و نیازهای گوناگونی را در وجود انسان قرار داده است تا بشر به وسیله آنها، حیات مادی و معنوی خود را تکامل بخشد. میل جنسی، یکی از امیال و غرایزی است که ایزد یکتا در وجود انسان قرار داده است تا به واسطه آن بنیان خانواده شکل گرفته و بقا و سلامت نسل و ادامه حیات جوامع بشری تضمین شود و تعالیم دینی نیز راه‌های معقول و مشروع برآوردن آن را مشخص نموده است. اگر میل جنسی در مسیر صحیح و سالم قرار بگیرد، علاوه بر اینکه سلامت نسل حفظ می‌شود، انسان نیز در مسیر کمال جسمی و روحی و نهایتا آرامش قرار می‌گیرد و اگر در مسیر غلط، انحرافی و افراطی بیفتد، باعث هلاکت و تباهی انسان می‌شود و ضربه‌ای سخت و جبران‌ناپذیر به سلامت نسل بشری وارد می‌آید (خسروی، 1370، ص 182).

 

برخی مانند برتراندراسل پنداشته‌اند که جلوگیری از معاشرت‌های آزاد، صرفا به خاطر اطمینان مرد نسبت به نسل است، در صورتی که بحث فقط پاکی نسل نیست، بلکه مسئله مهم دیگر، ایجاد پاک‌ترین عواطف بین زوجین و برقرار کردن یگانگی و اتحاد کامل در کانون خانواده است. تحریکات جنسی که در حواس پنج‌‌گانه آدمی به وجود می‌آید، بر روی سیستم تولید نسل او نقش موثری دارد.

 

دانشمندان معتقدند تحریکاتی که در چشم به وجود می‌آید،‌ بر غده هیپوفیز- که غده کوچکی در زیر مغز است - اثر می‌گذارد. این غده، شش هورمون تولید می‌کند که سه نوع آن روی سیستم تولید نسل تاثیر دارد. نگاه به زنان بدحجاب، چنین اثری را به همراه دارد و در نهایت به تاثیر منفی در فرزندان واختلالات وراثتی منتهی می‌شود.

 

lمنبع :تبیان

 

 




موضوع مطلب :


شنبه 90 بهمن 22 :: 3:5 صبح ::  نویسنده : محسن

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال .


عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیز هنگام با او اوج می گیرد.


عشق در غالب دل ها ، در شکل ها و رنگهای تقریبا مشابهی متجلی می شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است ،اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش دارد و از روح رنگ می گیرد و چون روح ها بر خلاف غریزه هاهر کدام رنگی و ارتفاعی و بعدی و طعم و عطری ویژه خویش را دارد می توان گفت :
که به شماره هر روحی ، دوست داشتنی هست .


عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد ،
اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند و بر آشیانه بلندش روز و روزگار را دستی نیست .
 

عشق ، در هر رنگی و سطحی ، با زیبایی محسوس ، در نهان یا آشکار رابطه دارد . چنانچه شوپنهاور می گوید:
شما بیست سال سن بر سن معشوقتان بیفزائید ، آنگاه تاثیر مستقیم آنرا بر روی احساستان مطالعه کنید .
اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج وجذب زیبایی های روح که زیبایی های محسوس را بگونه ای دیگر می بیند .
 

عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است ، اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت .
 

عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است . اگر دوری بطول انجامد ضعیف می شود ، اگر تماس دوام یابد به ابتذال می کشد . و تنها با بیم و امید و اضطراب و دیدار وپرهیززنده و نیرومند می ماند،
اما دوست داشتن با این حالات نا آشنا است ، دنیایش دنیای دیگری است .
 

عشق جوششی یکجانبه است . به معشوق نمی اندیشد که کیست یک خود جوششی ذاتی است ، و از ین رو همیشه اشتباه می کند و در انتخاب بسختی می لغزد و یا همواره یکجانبه می ماند و گاه ، میان دو بیگانه نا همانند ، عشقی جرقه می زند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمی بینند ، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو رو شنایی آن ، چهره یکدیگر را می توانند دید و در اینجا است که گاه ، پس جرقه زدن عشق ، عاشق و معشوق که در چهره هم می نگرند ، احساس می کنند که هم را نمی شناسند و بیگانگی و نا آشنا یی پس از عشق درد کوچکی نیست .

اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می بندد و در زیر نور سبز می شود و رشد می کند و ازین رو است که همواره پس از آشنایی پدید می آید ، و در حقیقت در آغاز دو روح خطوط آشنایی را در سیما و نگاه یکدیگر می خوانند ، و پس از آشنا شدن است که خودمانی می شوند .
دو روح ، نه دو نفر ، که ممکن است دو نفر با هم در عین رو در بایستی ها احساس خودمانی بودن کنند و این حالت بقدری ظریف و فرار است که بسادگی از زیر دست احساس و فهم می گریزد و سپس طعم خویشاوندی و بوی خویشاوندی و گرمای خویشاوندی از سخن و رفتار و آهنگ کلام یکدیگر احساس می شود و از این منزل است که ناگهان ، خودبخود ،دو همسفر به چشم می بینند که به پهندشت بی کرانه مهربانی رسیده اند و آسمان صاف و بی لک دوست داشتن بر بالای سرشان خیمه گسترده است و افقهای روشن و پاک و صمیمی ایمان در برابرشان باز می شود و نسیمی نرم و لطیف همچون روح یک معبد متروک که در محراب پنهانی آن ، خیال راهبی بزرگ نقش بر زمین شده و زمزمه درد آلود نیایش مناره تنها و غریب آنرا بلرزه می آورد .
دوست داشتن هر لحظه پیام الهام های تازه آسمانهای دیگر و سرزمین های دیگر و عطر گلهای مرموز و جانبخش بوستانهای دیگر را بهمراه دارد و خود را ، به مهر و عشوه ای بازیگر و شیرین و شوخ هر لحظه ، بر سر و روی این دو میزند .
 

عشق ، جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی فهمیدن و اندیشیدن نیست .
اما دوست داشتن ، در اوج معراجش ، از سر حد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می کند و با خود به قله بلند اشراق می برد.

 




موضوع مطلب :


شنبه 90 بهمن 8 :: 7:0 عصر ::  نویسنده : محسن

 

 

 

 

 

شهید احمد رضا احدی
  (رتبه اول کنکور پزشکی سال 64) :
اینها آخرین دست نوشته شهید احمدرضا احمدی رتبه اول کنکور پزشکی
 سال 1364 است که تنها ساعتی قبل از شهادت به رشته تحریر در آمده است.



 

چه کسی می تواند این معادله را حل کند ؟؟؟
 
چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟
چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن ،یعنی آتش ،یعنی گریز به هر جا ،
به هر جا که اینجا نباشد ،یعنی اضطراب که کودکم
کجاست ؟ جوانم چه می کند ؟دخترم چه شد ؟
به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟
 
کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود ،
 از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است ؟ آن مظاهر شرم و حیا را
 چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده
 به رسم اجدادشان به گور سپردند.
کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست ؟ چه کسی در هویزه جنگیده ؟
 کشته شده و در آنجا دفن گردیده ؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند :
 
“نبرد تن و تانک؟!” اصلا چه کسی می داند تانک چیست ؟
 چگونه سر 120 دانشجوی مبارز
 و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود ؟
 
آیا می توانید این مسئله را حل کنید ؟
 
گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود
 و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوارخ کرده وگذر می کند ،
حالا معلوم نمایید سر کجا
افتاده است ؟ کدام گریبان پاره می شود ؟ کدام کودک در انزوا وخلوت اشک می ریزد ؟
 
 
وکدام کدام…؟ توانستید؟؟ اگر نمی توانید،این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید :
 
هواپیمایی با یک ونیم برابر سرععت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین ،
ماشین لندکروزی که با سرعت در جاده مهران-دهلران حرکت می نماید،
مورد اصابت موشک قرار می دهد،اگر از
 مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد؟کدام سر می پرد ؟
چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید ؟
چگونه باید آنها را غسل داد ؟
چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟
 
چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم وفقط درس بخوانیم.
 چگونه می توانیم در ها را به روی خود ببندیم و چون موش در
 انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم ؟ کدام مسئله را حل می کنی؟
برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید نفس می کشی؟ کیف و کلاسورت
 را از چه پر می کنی؟ از خیال، از کتاب، از لقب شامخ دکتر یا از
 آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد؟
کدام اضطراب جانت را می خورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس،
 دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟
 دلت را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟
 
“صفایی ندارد ارسطو شدن،خوشا پر کشیدن ،پرستو شدن“
 
آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی
 تو داغدار شده است؟
جوانی به خاک افتاده است؟
 
آی دخترک دانشجو، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد به اشک نشانده اند؟
و آنان را زنده به گور کردند؟ هیچ می دانستی؟ حتما نه!…
 
هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای
 تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی و آنگاه که قطه ای نم یافتی با امید های
 فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که
 کودک دیگر آب نمی خورد!! اما تو اگر قاسم نیستی،
اگرعلی اکبرنیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی، لااقل حرمله مباش!
که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.
 من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد





موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 بهمن 5 :: 6:0 عصر ::  نویسنده : محسن
<   1   2   3   4   >   
درباره وبلاگ

کارشناس اتاق عمل دانشگاه علوم پزشکی زنجان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 56
بازدید دیروز: 85
کل بازدیدها: 385717