سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
جوانه های امید
اینجا قرار گاه است... قرارگاه فرهنگ و اندیشه قرارگاه رشد و پویایی قرارگاه افسران جنگ نرم قرارگاه بصیرت و بیداری...

«من در اتاق یک رئیسی رفتم، کار داشتم.
تا در را باز کردم دیدم یک دختری حالا یا دختر یا خانم، خیلی زیبا است.
داخل اتاق رئیس رفتم گفتم:
شما با این خانم محرم هستی؟ گفت: نه!
گفتم: چطور با یک دختر به این زیبایی تو در یک اتاق هستی و در هم بسته است.

...

گفت: آخر ما حزب اللهی هستیم.
گفتم: خوشا به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است.
حضرت امیر(ع) به زن‌های جوان سلام نمی‌کرد.
گفتند: یا علی(ع)، رسول خدا(ص) سلام می‌کند، تو چرا سلام نمی‌کنی؟
گفت: رسول خدا(ص) سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم. می‌ترسم به یک زن جوان سلام کنم یک جواب گرمی به من بدهد، دل علی بلرزد.
گفتم: دل علی(ع) می‌لرزد، تو خاطرت جمع است.
بعضی‌ها خودشان را از امیرالمؤمنین حزب اللهی‌تر می‌دانند.»

حاج آقا قرائتی




موضوع مطلب :


چهارشنبه 93 بهمن 22 :: 4:56 عصر ::  نویسنده : محسن

داعش خلبان اردنى را با شقاوت سوزاندند، دنیا
محکوم کرد، ولى کسى از خلبان ایرانى اسیر شده
اى که به دستور صدام، زنده زنده، با دو جیپ،
آنقدر از دو طرف کشیده شد تا دو نیم شد و
قطعات پیکر مطهرش، براى سالها نیمى در نینوا...
و نیمى در موصل مدفون بود، یادى نکرد .
او مردى بود که به صدام ثابت کرده بود نیروى
هوایى ایران هیچ رقیبى ندارد .


شهید راه وطن سرلشکر خلبان على اقبالى




موضوع مطلب :


چهارشنبه 93 بهمن 22 :: 4:49 عصر ::  نویسنده : محسن

تو نیستی و قافیه ام پُر شده از غم
تصویرِ تو در قابِ غزل گشته مجسّم

با شوق تو در حسرتِ تو می دوم آری
باید بشود بیشتر این فاصله ها کم

از عرشِ تو نازل شده بر فرشِ دلِ من
این بغضِ ترک خورده و این گریه ی نم نم

پلکی زدی و زلزله ی چشمِ تو گم کرد
تهرانِ غزل های مرا یک شبه در بم

آرامِ دلم هستی و در عینِ تناقض
رم می کند اسب دلم از نام تو هر دم

تقدیرِ مرا عشقِ تو این گونه رقم زد:
من مسئله ای ساده و تو پاسخِ مبهم

دل میکَنم امّا دلِ من بسته به جاییست
انگار گره خورده به گیسوی تو قلبم

محمّد عابدینی
1393.9.28

 




موضوع مطلب :


چهارشنبه 93 دی 10 :: 11:19 عصر ::  نویسنده : محسن

 

 

 

 

نهم ربیع الاول سالروز آغاز امامت حضرت ولیعصر (عج) مبارک باد

 




موضوع مطلب :


چهارشنبه 93 دی 10 :: 11:15 عصر ::  نویسنده : محسن

 

چون عود نبود چوب بید آوردم

روی سیه و موی سپید آوردم

خود فرمودی که ناامیدی کفر است

فرمان تو بردم و امید آوردم




موضوع مطلب :


پنج شنبه 93 آذر 27 :: 5:17 عصر ::  نویسنده : محسن

السلام علی الحسین (ع)

 و علی علی بن الحسین (ع)

و علی اولاد الحسین(ع)

و علی اصحاب الحسین(ع)

 

سلام دوستان و هم دانشگاهی ها

امروز اربعین بود...

اربعین یه واژه خیلی عظیم و جالبی برای من هست.

اربعین با اینکه فقط یه واژه شش حرفیه اما عظمتش اونقدر بزرگه که کل واقعه سرزمین کربلا رو در دل همین شش حرف جا داده.

اگه از من بپرسن که بزرگترین و مفهومی ترین واژه رو نام ببر، میگم که "اربعین"

همون سالهای اولی که چشم و گوش باز کردم و محیط اطرافم رو شناختم اولین کلمه قلمبه سلمبه ای که تو ذهنم رفت، این کلمه بود.

اربعین!!!؟؟؟ 

ما اربعین رو با نذری که پدر خدابیامرزمون داشت شناختیم.نذر کرده بود هرسال اربعین یه گوسفند قربونی کنه.

و من و خواهرم هم هرسال روز شماری می کردیم تا اربعین برسه...

ماها رو می شمردیم. تا میرسید به محرم....اول...دوم ...سوم و ... تا که میشد عاشورا.

و دوباره شروع میشد.یک ...دو ... سه و ... تا که بیاد برسه به چهل. آخ جون بازم اربعین رسید و باز شیطنتهای کودکانه من و خواهرم شروع میشد.شبها بعد اینکه همه می خوابیدن ما میرفتیم و با این زبون بسته بازی می کردیم و مثلا دلداریش میدادیم که گریه نکنه و ناراحت نباشه از اینکه فردا می خواد از این دنیا بره.

بهش می گفتیم: خوش به حالت.فردا میری بهشت.میری پیش خدا... و کلی ازین رویا پردازیهای کودکانه.

حاشیه رفتم.

همیشه یه سوالی توذهنم بود.

خب ما که نذر کردیم.اصلا چرا این نذر برای اربعین هست؟ مگه چی میشد ما هم مثل بقیه نذرمون رو برای تاسوعا یا عاشورا داشتیم؟ اینطوری که خیلی بهتره.

تا که بزرگ شدیم.و اینکه پا به دانشگاه گذاشتیم.و جواب خیلی از سوالهای زندگیمون رو پیدا کردیم.

آره...حالا میفهمم که اهمیت اربعین چقدر بالا بوده که پدرمون از همون اول که این نذر رو نیت کرده،روز ادای این نذر رو اربعین قرار داده.

وقتی سخنرانی حضرت آقا رو که در اربعین سال 68 داشته رو میخوندم تاریخ این سخنرانی و سال شروع نذرمون توجهم رو جلب کرد.

حضرت آقا در آن زمان میفرماید:

درسى که اربعین به ما مى‏دهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطره‏ى شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.

و حالا دارم میشناسمت پدر...

و حالا درک میکنم بصیرتی رو که نسبت به حضرت آقا داشتی و همیشه گوش به فرمان آقا بودی...

درود بر روح بزرگت پدر.در همه حال نظر ولایت مقدم بر نظر خودت بود.

دعایمان کن بصیرتی چون بصیرت تو را داشته باشیم...

*****************************************

امروز به یاد آن روزها و گذشته ها دلم تنگ است...

دلم تنگ خاطرات شیرین آن روزهاست...

تنگ لبخندهای زیبای پدر...

تنگ دیدار روی پدر...

و تنگ دیدار اربعین با حضرت آقا (روحی فداه) در حسینیه امام خمینی(ره) و مداحی میثم مطیعی

تنگ دیدار 13 آبان و سخنرانی کوبنده حضرت آقا (روحی فداه) علیه استکبار... 

 

منتظر خاطرات دیدارمون با حضرت آقا باشید....

 




موضوع مطلب :


شنبه 93 آذر 22 :: 11:12 عصر ::  نویسنده : محسن

 


راه سومی نیست......
حواسمان هست یانه؟
 اگر"شهید" نشویم 
باید
 "بمیریم"...!
راه سـومی نیسـت!

 




موضوع مطلب :


دوشنبه 93 آذر 3 :: 1:19 صبح ::  نویسنده : محسن
<   1   2   3   4   5   >>   >   
درباره وبلاگ

کارشناس اتاق عمل دانشگاه علوم پزشکی زنجان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 71
بازدید دیروز: 98
کل بازدیدها: 390943