سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
جوانه های امید
اینجا قرار گاه است... قرارگاه فرهنگ و اندیشه قرارگاه رشد و پویایی قرارگاه افسران جنگ نرم قرارگاه بصیرت و بیداری...
با جدی شدن فروش خاک بحرین به دولت عربستان توسط اقلیت حاکم بر این کشور، تلاش‌ها در نهادهای رسمی جمهوری اسلامی برای لغو مصوبه جدایی بحرین از ایران در سال 1970 جدی‌تر شده به نحوی که این موضوع امروز در دستور کار کمسیون سیاست خارجی مجلس قرار گرفت.
 
به گزارش رجانیوز تلاش اقلیت حاکم بر بحرین برای الحاق این کشور به عربستان سعودی و فروش خاک این کشور به خاندان سعودی در ازای تضمین بقا آل خلیفه در شرایطی امروز و در خلال نشست شورای همکاری خلیج فارس در ریاض پیگیری شد که زمزمه‌هایی در ایران مبنی بر ایجاد امکان رفراندوم برای بازگشت بحرین به آغوش ایران سرزمین مادریش در راهروهای مجلس شنیده شد.
 
هر چند تلاش ریاض و آل خلیفه برای تصویب طرح ایجاد یک اتحادیه چندجانبه و الحاق رسمی بحرین به عربستان امروز در نشست ریاض با شکست مواجه شد ولی اظهارنظرها و تلاش‌های دو خاندان آل خلیفه و آل سعود برای عملیاتی کردن این طرح، ایران را در پیگیری موضوع بازگشت بحرین به نقشه ایران اسلامی جدی‌تر کرده است.
 
ماجرای جدا شدن بحرین از استان بوشهر با هماهنگی شاه پهلوی چه بود؟
 
کشور بحرین در سال 1970 و پس از موافقت شاه مخلوع ایران با برگزاری رفراندوم از خاک ایران جدا شد. ماجرای جدایی بحرین از خاک ایران از آن زمان جدی شد که انگلیس پس از جنگ جهانی دوم و افول قدرت جهانی‌اش مجبور به عقب نشینی از کانال سوئز و خلیج فارس شد. بر همین اساس این کشور استعماری که حدود 150 سال بر بحرین مسلط بود، از منطقه خارج شد و از آنجا که پیش از اشغال این جزیره توسط انگلیس، بحرین جزء خاک استان بوشهر محسوب می‌شد، از جانب ایران این جزیره به خاک این کشور ملحق شد.
 
با این حال خاندان آل خلیفه که خاندانی اهل حجاز و تبعیدی به این جزیره بوده و با حمایت انگلیس بر بحرین تسلط پیدا کرده بودند، مدعی استقلال بحرین شدند. وضعیت جدید مورد اختلاف دو طرف قرار گرفت. آل‎خلیفه ادعا کرد بحرین یک کشور مستقل است و ایران مدعی بود بحرین بخشی از زمین کشورش است و حال که انگلیس عقب‎نشینی کرده، باید این بخش به تملک کشور مادر برگردد.
 
سازمان ملل در این دعوا وساطت کرد و شاه ایران پذیرفت رفراندومی میان مردم بحرین در این زمینه برگزار شود. رفراندومی که هرگز برگزار نشد. به نحوی که گروهی که از طرف سازمان ملل به بحرین رفتند، با چند نفر از سران قبیله‎‎ها و عشایر بحرین دیدار کرد. سران قبایل بحرینی با هر زدوبندی که بود، به جدایی رضایت دادند و نماینده‎‎های سازمان ملل با اعلام اینکه "مشت نمونه خروار است"، حکم به استقلال بحرین دادند! 
 
با حاکمیت اقلیت آل خلیفه که 15 درصد جمعیت بحرین را هم تشکیل نمی‌دادند بر ساکنان شیعه و سنی این جزیره (25 درصد سنی و 75 درصد شیعه) و هماهنگی این رژیم با دولت آل سعود، شرایط سختی برای شیعیان این کشور پیش آمد که منجر به چند دور اعتراض و در نهایت منجر به اعتراضات مسالمت‌آمیز یکسال اخیر به آل خلیفه شده است. امری که این خاندان برای مقابله با آن به زور دولت عربستان متوسل شد و در آخرین اقدام نیز به دنبال الحاق آن به کشور عربستان برای جلوگیری از گسترش اعتراضات به شرق عربستان و از دست دادن حاکمیت خود بر بحرین است.
 
طرح الحاق مجدد بحرین به خاک ایران در صورت اصرار عربستان بر اشغال این کشور
 
در این شرایط یک عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس پیشنهاد طرح برگزاری رفراندوم برای الحاق مجدد بحرین به کشور ایران خبر داد.
 
محمد کریم عابدی نماینده مردم طبس، فردوس، سرایان و بشرویه در مجلس با اشاره به طرح آل خلیفه و آل سعود برای الحاق بحرین به عربستان گفت: بحرین کشوری مستقل است چرا که ملت آن بیش از یک سال در برابر تجاوزات آل خلیفه، آل سعود و در راس آنان آمریکا و انگلیس ایستادگی کرده است.
 
وی در ادامه افزود: بوسیله یک رفراندوم می‌توان نظر آنان را در مورد آل خلیفه و مسئله اخیر ارزیابی کرد ولی قطعا آنها بازگشت به وطن اصلی خود را در برنامه خواهند داشت و آن جایی جز جمهوری اسلامی ایران نخواهد بود.
 
هر چند تاکنون ایران حاکمیت بحرین را به رسمیت شناخته و با این کشور روابط متعارف دیپلماتیک برقرار کرده است ولی به نظر می‌رسد در صورت پیگیری جدی موضوع الحاق بحرین به خاک عربستان، جمهوری اسلامی ایران به صورت جدی موضوع بازگشت بحرین به خاک ایران را پیگیری کند. این در حالی است که اکثریت شیعه ساکن در این کشور و رواج زبان فارسی در آن، موضوع الحاق بحرین به خاک ایران در صورت اصرار عربستان را بسیار ساده و آسان خواهد کرد.
 
 



موضوع مطلب :


چهارشنبه 91 اردیبهشت 27 :: 6:0 عصر ::  نویسنده : محسن

 

روزشهادت حضرت زهرا یکی اومدخدمت آیت الله بهجت عرض کرد:آقا تسلیت میگم،به حضرت زهراسلام الله علیهاسیلی زدندآیت الله بهجت فرمودند:الان هم به حضرت زهرا سلام الله علیها سیلی می زنند...عرض کردند:الان چطوربه حضرت سیلی می زنند؟آیت الله بهجت فرمودند:هردختر شیعه با بی حجابیش یه سیلی به صورت حضرت زهرا سلام الله میزنه... ازامروز وقتی توی شهر دور می زنی ببین حضرت زهرا سلام الله علیهاروزی چندتاسیلی می خوره...

 




موضوع مطلب :


چهارشنبه 91 اردیبهشت 27 :: 5:30 عصر ::  نویسنده : محسن

سلام دوستان عزیز

پاسخ به نظر  موج ام

این وبلاگ تخصصی نیست و مطالبی که خوشم بیاد ثبت می کنم.

2- در مورد تیتر کردن هم  به اطلاع برسونم که طراحی این قالب اینطوره که مشخصات نویسنده وبلاگ رو بالا نشون میده. که سایر قالبها در ستون راست یا چپ نشون میدن.

3-گیریم که تیتر کردن باشه ،چیزیه که وجود داره و هیچ سیاه نمایی نیست.

بازم اگه دوست عزیز سوال داشتن و یا مطلبی نیفتاد در خدمتشون هستیم.

 یا حق




موضوع مطلب :


سه شنبه 91 اردیبهشت 26 :: 2:20 عصر ::  نویسنده : محسن

اگه فوتبالیست بود همه میشناختنش!!!
اگه هنرپیشه بود همه میشناختیمش!!!
تا به حال عکس این دانشمند جوان و نابغه کشور را دیده اید؟
جوانی که با همه درد ها و مشکلات جسمانی تا آخرین لحظات زندگی خود دست از کسب علم و دانش برنداشت و مدال های افتخار را یکی پس از دیگری به گردن آویخت
محمد شیرعلی شهرضا که از دانشجویان ممتاز دانشگاه صنعتی شریف و متولد سال 1365 بود دانشجوی نابغه دانشکده علوم ریاضی دانشگاه صنعتی شریف که دانشجوی نمونه کشوری سال 86، دارنده رتبه اول جشنواره جوان خوارزمی در سال 85 و پژوهشگر ممتاز انجمن رمز ایران بود. در طول دوره کارشناسی خود موفق به ارایه 80 مقاله علمی در کنفرانس‌های بین‌المللی شد و 13 مقاله چاپ شده در مجلات معتبر علمی پژوهشی داشت و یک اختراع ثبت شده نیز از خود به جا گذاشت. او در سال 1385 به عنوان پژوهشگر جوان ممتاز انجمن رمز ایران در مقطع کارشناسی برگزیده شد و در دومین کنفرانس بین‌المللی ایکتا 2006 (
ICTTA 2006) به عنوان جوان‌ترین محقق انتخاب شد و همچنین در یازهمین کنفرانس بین‌المللی انجمن کامپیوتر ایران (CSICC2006) به عنوان جوان‌ترین محقق برگزیده شد. این دانشجوی فقید یک کتاب به عنوان «آموزش الگوریتم‌ها» تألیف کرد و همچنین 2 بخش برای دایره المعارف Encyclopedia of Mobile Computing &commerce و کتاب Handbook of on secure Multimedia Distribution
را نوشته است. زمینه‌های تحقیقاتی مورد علاقه وی نهان‌نگاری اطلاعات، برنامه‌نویسی تلفن همراه و سیستم‌های تفکیک کاربران انسانی از ماشین بود.
وی چندی پیش بر اثر ناراحتی ستون فقرات درگذشت.
اگه فوتبالیست بود همه میشناختنش!!!

*دوست دارم همتون به اشتراک بذارید تا خیلی ها که نمیشناسنش بشناسن و بدونن که چه انسانهایی داشتیم و داریم ولی این جوری از بین میرن متاسفانه




موضوع مطلب :


شنبه 91 اردیبهشت 16 :: 2:22 عصر ::  نویسنده : محسن

پخش شعله زرد در شب اول فاطمیه

 

 




موضوع مطلب :


شنبه 91 اردیبهشت 16 :: 2:16 عصر ::  نویسنده : محسن

معصومیت مادرم عصمت خداوند بود، حتی زمین هم رخصت می گرفت . عاشقش بودم مثل هر کودک دیگر .

اما مادرمان فاطمه بود . آب، آسمان، حتی خشت و گل خانه هم اورا می شناخت . افتخار غلامیش را جبرئیل به دوش می کشید .

  

 

مادرم فاطمه بود . بارها سنگ آسیاب را دیده بودم که حیای دستان مادرم شرمگینش کرده بود، حتی خستگی هم به چشمان مادرم می نازید . جدم رسول خدا را روزهاست، ندیده ام و مادرم فاطمه دلتنگ اوست . می ترسم! اما نمی دانم چرا؟ گویی نحوست و شومی، مردم خانه های اطراف را بلعیده . پدرم خسته، خسته، خسته تر زانوانش را به آغوش کشیده . می ترسم! مادر می ترسم . نمی دانم خسته بودم یا بر روی زانوان اسماء خوابم برد که به ناگه غبار و دود و آتش دلم را پریشان کرد . فاطمه افتاده بود، یاعلی، می گفت . مادر من دختر لولاک است .

اما انگار جسارت زمان جان گرفته بود و تازیانه به صورت می کوفت . مادرم افتاده بود و ضجه هایش زیر دست و پا از هم پاشیده وعلی . . . مادرمن افتاده بود و دیگر ندیدمش، خنده هایش مرد و مادر هجده ساله ام به خزان نشست، و دیگر هیچ وقت، راستی قامتش را ندیدم . من آرزومند آغوش بودم، اما نه با یک دست، دلم می خواست با هردو دستانش صورتم را به آغوش بگیرد و به وحشتم پایان دهد . اما آن لحظه که دوباره چشمانش جان گرفت، گفت:

علی چه شده؟ عمامه به سر داشت؟

برادرم، حسن، مرد کوچک من زیر پهلویش گم بود . اما مرد بود . من کوچک می دویدم و می دویدم، کوچه شاهد بود، چه قدر دویدم، چه قدر علی گفتم و فاطمه . اما افتادن من و فاطمه و علی همان و خاک به چشم من شدن همان . پدر من علی بود، مردی که نه در بند می گنجید، نه اسارت نامش را لکه دار می کرد . اما آن روز دست بسته ی پدر بود و حنجره ی سوخته ی مادرم و مادر من فاطمه بود .

«صولت علی آویزه ی گردنش بود»

و آخر این ترس، داستان یتیمی را به شانه هایم نشاند . فاطمه چشم بست و دیگر من پی حسن می دویدم . اما به آستان در نرسیده فرو ریختم و خاکستر گوشه و کنار در به آغوشم کشید . حسن می دوید و حسین مویه کرد

 

همین سخن بس بود که فاطمه را بشوراند . در و دیوار خود آن جا بود که آن لحظه درد مرد و استخوان شکسته از هم پاشید و فاطمه می رفت، ولی او غبار کوچه ی بنی هاشم چادرش را می بوسید . نمی دانم صدای مادرم بود یا خشم خدا در حنجری فاطمه، که:

سوگند به نامش که اگر علی را رها نکنید، دنیا را ویرانه سازم .

آن گاه انقلاب دیوار مسجد بود که شهادت می داد .

-  سلمان نگذار که فاطمه آشوب کند، که اگر او بخواهد قیامت بر پا کند .

مادرم فاطمه بود که با علی شکوه به نزد جدم رسول خدا برده بودند .

- خدایا این جماعت علی را بی کس یافته اند و قصد جانش کرده اند .

مادرم به خانه آمد اما چه آمدنی . از پا افتاد . همه ی دردهایش سرباز کرده بود و دیگر دستانش را دستی نبود . گوشه ی خانه ای که درونش دل سوخته بود، من بودم و روان کوچک خانه ی علی و فاطمه .

نگاه من بود و اشک های مادرم . من کودکی بیش نبودم و می ترسیدم .

و آخر این ترس، داستان یتیمی را به شانه هایم نشاند . فاطمه چشم بست و دیگر من پی حسن می دویدم . اما به آستان در نرسیده فرو ریختم و خاکستر گوشه و کنار در به آغوشم کشید . حسن می دوید و حسین مویه کرد .

 - علی جان بیا . . . علی جان بیا .

صورتم خیس بود و می سوخت، ولی علی را می دیدم . شاید پا برهنه بود، اما افت و خیزش را می دیدم . پهنای صورتش در ناله غرق بود و می لرزید و خون گریه می کرد .

فاطمه را صدا زد . ام ابیها خواند، صدیقه خواند، طاهره خواند، بتول خواند، زهرا خواند، خواند . . . خواند خواند . . . .

« و مادر من فاطمه بود»




موضوع مطلب :


چهارشنبه 91 اردیبهشت 6 :: 2:21 عصر ::  نویسنده : محسن

فاطمه ام! چگونه است که سلامم را با عطر دلنشین نفس هایت پاسخ می دهی؟

چگونه است که پیکر نیلوفری ات، در کبود نگاهم خفته است و فروغ چشمانت را چنان بر این دنیا بسته ای، که گویی هیچ گاه زنده نبوده ای و شکستنم را آن گاه که تو را در مقابل چشمانم شکستند، ندیده ای.

پس از تو مرا در این زندگی خیری و قوت قلبی نیست.

جانم، با آه های سوزانم در قفس سینه محبوس است و ای کاش به همراه این آه ها بیرون می آمد، که دیگر تاب بی تو ماندن را در میان این انسان نماهای پست در دنیای تاریکشان ندارد.

کجاست تکیه گاه غربت علی در روزگارانی که از جور زمانه، تنهاترین و بی یاورترین مرد زمان است؟ و علی، نه در زمان خویش، که تا ابدیت تاریخ، تنهاترین خواهد ماند.

کجایی که ببینی رازهای مگویم را به چاه می گویم و می گریم. فاطمه ام! کاش می گفتی وجودم را شرحه شرحه کنم، اما بار این درخواست سنگین را بر شانه هایم نمی گذاشتی، که اکنون، در این سیاهی نفرت انگیز، جسم نیلوفری ات را با دست های خودم غسل دهم و کفن کنم؛ آن هم چنین پنهان و دور از چشم خواب زده هایی که تو را از من گرفتند! که تو را غریبانه به خاک بسپارم، بی آن که حتی نشانی از بی نشانی هایت بر زمین بماند! تو گویی هیچ وقت زمین و زمان، شمیم بهشتی ات را حس نکرده است.

تو یاسی هستی که نشکفته، چیده شدی و ای کاش چیده می شدی، که در توفانی از شقاوت و کینه، پرپر شدی و آتش گرفتی؛ با داغی جانسوز بر جگر و زخم میخ ستم بر سینه و با پهلویی....

فاطمه علیهاالسلام حماسه ای بود بزرگ در کنار بستر و عروجِ معراج گونه یک زن، از پشت دیوارهای حیا و عفت تا بی کرانه های ملکوت. سخنانش، چون زلزله ای سهمگین، استواری کوه ها را در هم می شکست و دژهای محکم ستم را با صلابتی به بی کرانگی توفان در هم می کوبید

فاطمه جان!

داغ مصیبت تو، چنان سنگین است که اگر دستی بخواهد واقعیت آن را بنگارد، بی شک قلم می شود و قلمی که بر سپیدی کاغذ، نقش جاودانی تو را ترسیم می کند، می شکند و از کاغذ، جز خاکستری بر باد، چیزی نمی ماند.

سخن از فاطمه است، اما دریغ... نشانی از فاطمه نیست.

فاطمه را تنها از آن رو که فاطمه اش خوانده اند، می فهمند و قوه ادراک مردنمایان نامرد، پست تر از آن است که فاطمه را به فاطمه گی اش و به زهراییش بشناسند و بفهمند.

«همانا فاطمه علیه السلام ، فاطمه نامیده شد، چون خلق، بریده شدند از شناخت او...»

 

و کسی چه می داند فاطمه کیست؟

الفبای ادراک، از تفسیر عظمتش عاجز است و زبان واژه ها، در توصیف شکوه ملکوتی اش، الکن.

چشمش، چشمی است که حیا را در دریای عفت خویش متحیر کرده است: «مردی را ندیده است و مردی هم او را؛ هرچند که نابینا باشد و پیر...».

چنان بود که هرگاه آیه هایی از جهنم می شنید، بر زمین می افتاد و می گریست: «وای، وای بر آن کس که وارد جهنم شود».

چهره زهرا علیهاالسلام ، چنان می درخشید که ماه بر روشنایی اش رشک می برد و رخ پنهان می کرد از شرم. بوی بهشت می داد و دستانش و پیشانی اش بوسه گاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود.

فاطمه علیهاالسلام حماسه ای بود بزرگ در کنار بستر و عروجِ معراج گونه یک زن، از پشت دیوارهای حیا و عفت تا بی کرانه های ملکوت. سخنانش، چون زلزله ای سهمگین، استواری کوه ها را در هم می شکست و دژهای محکم ستم را با صلابتی به بی کرانگی توفان در هم می کوبید.

و اینک، آن چه به جای مانده است، دری سوخته است و بستری که زمانی آرامگاه پیکر نیلوفری کبود بود و طفلانی یتیم، که داغ نبود دست های نوازش مادر، بر قلب های کوچکشان چنگ می زند و کودکانه، معصومیت خویش را در بی سرپناهی تاریک و سردِ خانه گریه می کنند.

و علی، چقدر تنهاست...!




موضوع مطلب :


چهارشنبه 91 اردیبهشت 6 :: 2:14 عصر ::  نویسنده : محسن
<   <<   41   42   43   44   45   >>   >   
درباره وبلاگ

کارشناس اتاق عمل دانشگاه علوم پزشکی زنجان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 20
بازدید دیروز: 22
کل بازدیدها: 392314